سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
!.!.!.!.!.!.!.!.!.!.!
صفحه اصلی وبلاگ
پارسی بلاگ
شناسنامه من
ایمیل من
من در یاهو
 RSS 
اوقات شرعی
شنبه 87 مهر 6 ساعت 7:0 عصرنماز یعنی همه چیز ....
نماز و آرامش
تنها مشکلى که دنیاى علم وصنعت امروز آن را حل نکرده، مشکل آرامش روحى است. هر روز
آمار بیمارى‏هاى روانى، و مصرف قرص اعصاب زیاد مى‏شود. هیچ چیز به انسان آرامش نمى‏دهد
جز یاد خدا و ایمان و اُنس و عشق و توکّل به او.
آرى نماز یاد خداست و فقط با یاد خدا دل‏ها آرامش مى‏یابد.
افرادى را مى‏شناسیم که داراى قدرت، مال و علم هستند، امّا آرامش لازم را ندارند. در
مقابل، افرادى تهیدست هستند که به خاطر ایمان به سرچشمه هستى داراى قلبى آرامند، دید و
بینش و اعتقاد خاصّى دارند که حوادث تلخ و شیرین را مى‏پذیرند و براى آنها تحلیل منطقى
دارند.
آرى با یاد خداوند دل‏ها آرام مى‏گیرد و بهترین یاد خدا همان نماز است، کمبود امروز بشر
علم و تخصصّ نیست، بلکه دل آرام است. نه فرعون‏ها و ابرقدرت‏ها دل آرام دارند، نه
قارون‏ها، و نه ابولهب‏ها، و نه منافقان چند چهره.
تنها رهبرى را که ما در زمان خودمان داراى دل‏آرام دیدیم، حضرت امام خمینى‏قدس سره بود
که روز 12 بهمن 57 وقتى در هواپیما نشست تا به ایران بیاید، خبرنگار از او پرسید چه
احساسى دارید؟ فرمود: هیچ.
با اینکه هنوز نظام شاهنشاهى سرِ پا بود و احتمال سرنگونى هواپیما داده مى‏شد.
در وصیّت نامه خود نیز نوشت من با قلبى آرام به سوى خدا مى‏روم. این دل آرام از زور و
پول و مقام نیست، از پیوند با خداست که بهترین نوع آن نماز است.

  نماز، یعنى ایمان
بعد از حدود 15 سال که مسلمانان به سوى بیت‏المقدّس نماز مى‏خواندند، وقتى به دلائلى قبله
به سوى کعبه تغییر کرد، سؤالى براى مسلمانان پیش آمد که نمازهاى قبلى ما چه حکمى دارد؟
این مسئله را از پیامبر پرسیدند.
آیه نازل شد که نمازهاى قبلى شما صحیح است و خداوند پاداش نمازهاى شما را ضایع
نمى‏کند.
لکن آیه‏اى که نازل شد این بود: «وماکان اللّه لیضیع ایمانکم»  خداوند ایمان شما
را ضایع نمى‏کند. یعنى به جاى اینکه بگوید: نمازهایتان از بین نرفته و صحیح است،
مى‏فرماید: ایمانتان ضایع نشده، که این تعبیر نشان دهنده آن است که نماز یعنى ایمان و ترک
نماز یعنى ترک ایمان.

  نماز و بزرگى خداوند
اوّلین کلمه واجب در نماز «الله اکبر» است و کسى که خداوند نزدش بزرگ شد، همه چیز را کوچک
خواهد دید.
کسانى که سوار هواپیما مى‏شوند، همین طور که بالا مى‏روند خانه‏هاى بزرگ ومحلّه‏ها و شهرها
نزد آنان کوچک مى‏شود و هر چه پرواز بالاتر باشد، زمین کوچک‏تر جلوه خواهد کرد.
کسى هم که خداوند نزد او بزرگ شود، دیگر طاغوت‏ها و قدرت‏ها و مال و مقام‏ها نزد او
ارزش نخواهد داشت.
حضرت امیرعلیه السلام در بیان صفات متّقین مى‏فرماید:
«عظم الخالق فى‏اعینهم فصغر مادون ذلک فى انفسهم»
چون خداوند در چشم مؤمنین بزرگ شد، غیر او هر چه و هرکس باشد کوچک جلوه خواهد کرد.
اگر دنیا نزد ما کم ارزش شد وابستگى ما به آن کم مى‏شود و قهراً براى مال و مقام آن
این همه جنایت و خلاف مرتکب نمى‏شویم.
از سخنان امام خمینى‏قدس سره این بود که «آمریکا هیچ غلطى نمى‏تواند بکند.» این یک تهدید
تو خالى و شعار نیست، کسى که یک عمر باور داشته که خدا بزرگ است، آمریکا نزدش کوچک
جلوه مى‏کند و هر حادثه‏اى پیش او ساده است.
حضرت زینب کبرى‏علیها السلام عصر عاشورا گفت: «ربّنا تقبّل منّا هذا القلیل» خداوندا!
این اندک را از ما بپذیر.
حادثه کربلا و شهادت امام حسین علیه السلام بسیار بزرگ بود، ولى کسى که خدا را بزرگ
ببیند آن حادثه را هم کوچک مى‏بیند.
و در پاسخ حاکم ستمگر بنى‏امیّه که پرسید در کربلا چه دیدید؟ فرمود: «ما رأیت الاّ جمیلا»
من جز زیبائى چیزى ندیدم.
آرى در دید عارفان، تمام کارهاى خداوند حکیمانه وزیباست.

  نماز و اخلاص
در سراسر نماز، قصد قربت شرط صحیح بودن آن است، حتّى اگر حرکت یا کلمه‏اى از واجبات
یا مستحبات نماز را براى غیر خدا انجام دهیم نماز باطل مى‏شود و اگر مکان نماز یا زمان آن
را براى غیر خدا تعیین نمائیم نماز باطل است، اگر حالتى که هنگام نماز به خود مى‏گیریم براى
غیر او باشد نماز باطل است.
بنابراین عبادت بودن نماز مربوط به آن است که انسان هیچ‏گونه قصد غیر خدائى نداشته
باشد و این قصد قربت از لحظه ورود به نماز تا پایان همچنان ادامه یابد.
ناگفته پیداست که انسان در لابلاى آن همه زرق و برق‏ها و جاذبه‏هاى زیاد اگر هر روز
بتواند از همه چیز دل تهى کند و ریسمان معنوى روح خود را با ذات مقدّس او گره زند و
چنان با او خلوت کند که راه نفوذ غیر را بگیرد، ارزش مهمى را به دست آورده است.
ما در نماز با گفتن «ایّاک نعبد و ایّاک نستعین» به عبودیّت و بندگى خالصانه اعتراف
مى‏کنیم واین اخلاص را از خداوند مى‏خواهیم.

  نماز، میزان سنجش ایمان
قرآن مى‏فرماید: «و انّها لکبیرة الاّ على الخاشعین» نماز بار سنگینى است مگر براى
افراد خاشع.
بنابراین هرگاه احساس کردیم نماز براى ما سنگین است باید بفهمیم روح خشوع نسبت به
پروردگارمان نداریم و رفتن خشوع زمینه بى تفاوتى و کبر است.
امام سجّاد علیه السلام در دعاى سحر ماه رمضان که نامش دعاى ابوحمزه ثمالى است، در ضمن
مناجات‏هاى خود فلسفه سنگینى نماز را تحلیل مى‏کند و مى‏گوید:
خدایا! چرا هنگام نماز نشاط ندارم؟
شاید مرا از درگاه خود رانده‏اى!
شاید بخاطر یاوه گوئى‏ها توفیقم کم شده!
شاید مرا صادق نمى‏دانى!
شاید رفیق بد در من اثر گذاشته و ...
به هر حال سنگینى نماز علامت خطر است.

  نماز، درگاه لطف خدا
افراد دیگر غیر از خداوند، یا لطفى ندارند یا لطفشان ناچیز و محدود است، یا لطف خود
را به دیگران نمى‏رسانند و یا با هزار منّت ذرّه‏اى محبّت دارند و اگر لطفى کنند از بهره
خودشان کم مى‏شود. امّا خداوند:
1- لطفش بى نهایت است.
2- باب لطف او همیشه به روى همه باز است.
3- دعوت به ورود هم کرده است.
4- از ورود دیگران در مدار لطفش شاد مى‏شود.
5 - مردم را بدون هدیه و رشوه و با دست خالى مى‏پذیرد.
6- رابطه با او و بهره‏گیرى از الطاف او نه زمان مى‏خواهد نه زمین، نه واسطه مى‏خواهد،
نه رابطه و نه هیچ شرطى دیگر، فقط صداقت قلبى کافى است. صادقانه به لغزش خود اقرار
کنیم و به درگاه او رو آوریم.

نماز، تکرارى نیست، تعمیق است
بر خلاف تصوّر بعضى که نماز را تکرار مى‏دانند، نماز نردبان ترقى است که هر چه بیشتر با
حضور قلب خوانده شود بالاتر مى‏روى، گرچه در ظاهر رکوع و سجودها تکرار مى‏شود ولى در
حقیقت همانند پلّه‏هاى نردبانى است که موجب بالا رفتن معرفت و ایمان انسان مى‏شود.
به تعبیر دیگر این اعمال به ظاهر تکرارى، همانند کلنگى است که براى حفر چاه مى‏زنند،ادامه دارد......

متن فوق توسط: هیچ کس ابن هیچکس.. نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
جمعه 87 مهر 5 ساعت 1:43 عصردرس های الهی ......


بسم الله الرحمن الرحیم
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

بیننده‌ها
آخرین شب جمعه، بحث را پای تلویزیون می‌بینند. و آقایانی که ماشین دارند،
هر چه بنزینش کم بشود، رفت و آمدها را خلاصه می‌کنند و می‌گویند دو لیتر
بیش‌تر بنزین نداریم، ده لیتر بیش‌تر بنزین نداریم، پس الکی مسافرکشی،
نکنیم. باشد برای چیزهای حساس یک زایمانی، خونریزی مغزی، یک حادثه‌ای، چند
لیتر از ماه رمضان بنزین بیش‌تر باقی نمانده است. زمانی که بحث را
می‌بینید، چند شبی مانده است. بنابراین این چند شبه را به خصوص شب جمعه‌ی
آخر یک کمی عنایت داشته باشید که اگر تا به حال غفلتی بوده و استفاده
نکردیم، اگر تا به حال استفاده نکردیم، قابل جبران باشد. خدایا هر چه برای
خوب‌ها مقدر کردی به خاطر خوبی‌شان، به آبروی همان خوب‌ها، همه‌ی آن‌ها را
برای ما هم مقدر بفرما! خسارت‌های گذشته را توفیق جبران مرحمت بفرما!
بحث
ما در این جلسه این است که شیطان چگونه مسلط می‌شود؟ راه‌های نفوذ شیطان!
بحثی است که همه به آن مبتلا هستیم. بسم الله الرحمن الرحیم. راه‌های نفوذ
شیطان!
1- لقمه حرام، زمینه نفوذ شیطان
1-
لقمه! حرام‌خواری! می‌گویند شاه ستمگری از یک قاضی دعوت کرد که بیا و قاضی
شو! گفت قاضی طاغوت گناه است. نمی‌شود! گفت: بیا معلم بچه‌هایم شو! گفت:
گرگ زاده عاقبت گرگ شود. گفت بیا و یک ناهار با هم بخوریم. گفت حالا این
طوری نیست. یک ناهار نزد شاه خورد، دید خیلی خوشمزه است، گفت اعلی حضرت
اگر اجازه می‌فرمایید هم قاضی می‌شوم و هم معلم بچه‌هایت می‌شوم. یعنی
لقمه‌ی حرام کار خودش را کرد. لقمه‌ی حرام کلیدی است. به یک بزرگی گفتند
بچه‌ی شما بی‌ادب است. گفت: چه کرده است؟ گفت: سقایی مشک آبی روی دوشش بود
و می‌رفت،  بچه‌ی شما یک سوزن به مشک آب فرو کرد و این آب‌هایش خالی ‌شد.
خیلی ناراحت شد، رفت به مادرش گفت، مادر شروع کرد به منقلب شدن و گفت:
باید اینطور باشد، گفت: چرا؟ گفت: من وقتی حامله بودم، از کنار درخت اناری
گذشتم، انار مردم بود. دهنم پر آب شد، یک سوزن در انار فرو کردم و از این
سوراخ آب انار را خوردم. آن آب انار خلافی که خوردم، باید... من سوزن به
انار زدم، باید بچه‌ام به مشک سوزن بزند. باید مواظب باشیم. حدیث داریم
اگر روزیتان کم شد، عجله نکنید. یک خورده تحمل کنید، انشاءالله خدا
می‌رساند. لقمه خیلی کار می‌کند. امام حسین فرمود: علت اینکه هر چه
می‌گویم گوش نمی‌دهید، چون شکمتان از لقمه‌ی حرام پر شده است. کسی اگر
لقمه‌ی حرام خورده باشد... از چیزهایی که دنیا خواب است، هم شرق خوابش
برده است و هم غرب! من این را تحقیق کرده‌ام. پرسیدم! از کسانی که در
آمریکا و در کانادا، دکترای علوم تربیتی دارند، یعنی از ایران رفته‌اند،
درس‌های حوزه را هم خوب خوانده‌اند. یعنی در حوزه‌ی علمیه دانشمند
شده‌اند، دوازده سال رفته‌اند آنجا و تسلط بر زبان انگلیسی، دکترای علوم
تربیتی گرفته‌اند. خانه‌شان رفتم، گفتم آیا در دنیای تربیت، بحث لقمه هم
هست؟ گفتند: نه! آن‌ها از روانشناسی شروع می‌کنند. روانشناسان منحرف! شما
حالا نگاه نکن به بعضی از روانشناسان خودمان که آدم‌های خوبی هستند، اصلاً
روانشناسانشان منحرف هستند.  آمده بود پهلوی یکی از ما، حالا اسمش را
نگویم که کدام کشور بود، چقدر آدم باسواد منحرف داریم. رفته بود پهلوی
روانشناس و گفته بود که من ناراحت هستم، گفته بود چرا؟ گفته بود یک حرف
زشتی به خدا زدم، و هی ناراحت هستم که من به خدا توهین کردم، به ذات مقدس
الهی! گفته بود طوری نیست. شما سی چهل بار دیگر از همان حرف‌ها بزن، برایت
عادی می‌شود از نظر روانشناسی. اصلاً اینها باید بروند دامپزشکی! به طرف
می‌گوید اینقدر فحش بده تا فحش برایت عادی بشود. اینهم نسخه‌ی روانشناسی
است که دین ندارد. هر کس هر رشته‌ای دارد، جامعه‌شناس، روانشناس، نمی‌دانم
آخوند، نمی‌دانم دانشگاهی، اصل باید دین باشد و لذا قرآن می‌گوید:
«فَبَشِّرْ عِبَادِ» (زمر/17) «الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ
فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» (زمر/18) اول باید عباد باشیم. چون اگر بنده‌ی
هوسم باشم، هر طوری که هوسم هست... علم هم پیدا کنم، علمم را دنبال هوسم
می‌برم. اول می‌گوید بنده‌ی خدا باش، اگر بنده‌ی خدا بودی، حالا گوش بده
هر کس حرف بهتری می‌زند آنرا انجام بده! لقمه!
2- سیاست گام به گام شیطان
مسئله‌ی
دیگر القاء! یعنی یک چیزی را تلنگر می‌زند. به ذهنت می‌آورد. «لَیُوحُون‏»
(انعام/121) شیطان القاء می‌کند. بعد از القاء تماس! «مَسَّهُمْ طائِفٌ
مِنَ الشَّیْطانِ» (اعراف/201) بعد از تماس نفوذ! رخنه می‌کند.
«یُوَسْوِسُ فی‏ صُدُورِ النَّاسِ» (ناس/5) «فی» نفوذ! بعد از نفوذ آنجا
می‌ایستد و استقرار پیدا می‌کند. استقرار! «فَهُوَ لَهُ قَرین‏» (زخرف/36)
استقرار که پیدا کرد کم کم می‌شود «حِزْبُ الشَّیْطان‏»     (مجادله/19)
بعد از حزب، عضو حزب که شد، بعد می‌فرماید که: «أَوْلِیاءَ الشَّیْطان»
(نساء/76) ‏«مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا» (نساء/119) ولایت شیطان
را می‌پذیرد. اصلاً خودش می‌شود شیطان! خودش می‌شود شیطان! یعنی این گام
به گام است. این سیاست گام به گام است. همه‌اش را هم آیه داریم. این
کلماتی را که من نوشتم، چون پای تلویزیون همه که قرآنی نیستند، هر کلمه‌اش
از قرآن است. حالا برای قرآنی‌ها می‌گویم. کلمه‌ی القاء را قرآن می‌گوید:
«أَلْقَى الشَّیْطان فی‏ أُمْنِیَّتِه‏‏» (حج/52) «أَلْقَى» یعنی یک چیزی
را به ذهن آدم تلنگر می‌زند. تماس! «مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ»
«مَسَّ» یعنی تماس می‌گیرد. نفوذ! این را دیگر شما حفظ هستید. «یُوَسْوِسُ
فی‏...» «فی» یعنی در، یعنی می‌رود تو! اول تماس می‌گیرد و می‌آید بغل،
بعد می‌رود داخل! نفوذ! وقتی نفوذ پیدا کرد، آنجا می‌ایستد. قرآن می‌گوید:
«فَهُوَ لَهُ قَرین‏» «قَرین» یعنی مقارن! یعنی دیگر بیرون نمی‌رود و
می‌ایستد. آنجا که ایستاد و رخنه کرد، آن وقت می‌شود: «أُولئِکَ حِزْبُ
الشَّیْطان‏» حزب شیطان که شدی، یک خورده می‌رود بالا! می‌گوید که: «إِنَّ
الْمُبَذِّرینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطین‏» (اسراء/27) می‌شود برادر
شیطان! اول حزب شیطان! این را دیگر ننوشتم. بعد از حزب می‌شود برادر!
«إِخْوانَ الشَّیاطین‏» برادر شیطان! بعد از شیطان می‌شود ولایت!
«یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا» بعد از ولایت اصلاً خودش می‌شود شیطان!
این
لحن را امیرالمؤمنین این طوری فرموده است. این بیان امیرالمؤمنین را
ببینید. می‌گوید: «فَبَاضَ» یعنی تخمگذاری می‌کند. « بَاضَ» بیضه،
تخم‌ریزی می‌کند شیطان! « بَاضَ» بعد از « بَاضَ» می‌گوید: «فَرَّخَ» یعنی
جوجه می‌دهد. تخم‌ریزی می‌کند، بعد جوجه می‌دهد، «فَبَاضَ وَ فَرَّخَ» بعد
می‌گوید: «دَبَّ» به جنب و جوش در می‌آید، حرکت می‌کند، «دَبَّ» بعد
می‌گوید: «دَرَجَ» رشد پیدا می‌کند. بعد می‌فرماید که: «فَنَظَرَ
بِأَعْیُنِهِمْ» کم کم طوری می‌شود که «نَظَرَ بِأَعْیُنِهِمْ» نگاه‌هایش
شیطانی می‌شود. «وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ» اصلاً حرف‌هایی که می‌زند
همه‌اش انگار بلندگوی... یعنی انگار حلقوم شیطان پشت زبانش است.
{اتَّخَذُوا الشَّیْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلَاکاً وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ
أَشْرَاکاً فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِی صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِی
حُجُورِهِمْ فَنَظَرَ بِأَعْیُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ فَرَکِبَ
بِهِمُ الزَّلَلَ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِکَهُ
الشَّیْطَانُ فِی سُلْطَانِهِ وَ نَطَقَ بِالْبَاطِلِ عَلَى لِسَانِهِ
(نهج‌البلاغه/خطبه7)} خوب نتیجه‌ی این مراحل! این است که انسان باید گناه
را از اولش... قرآن می‌فرماید که: « َ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ
الشَّیْطان‏» (بقره/168) «خُطُواتِ» جمع «خطوة» است به معنای گام! برای
جلوگیری از گناه... مثلاً شما می‌دانی که اگر به این نگاه کنی، عاشقش
می‌شوی! خوب نگاه نکن! اگر هم اتاقی‌اش بشوی و بغلش بنشینی، با هم بستنی
بخورید، با هم نمی‌دانم حمام بروید، با هم استخر بروید، با هم زمین ورزش
بروید، اگر می‌دانید که اگر این منشی شما باشد، شما به فتنه می‌افتید،
انسان باید از اول جلویش را بگیرد. چون نمی‌شود گفت که حالا من با این
رفیق سیگاری رفیق می‌شوم و من سیگاری نمی‌شوم. چون داریم که اگر کسی به
مرز رسید دیگر بر خوردنش آسان است. از اول باید جلویش را گرفت. گفته‌اند
که از اول خودتان را بپوشانید. زن‌ها خودشان را بپوشانند و مردها هم نگاه
نکنند. اما اگر زن ول شد و چشم مرد هم ول شد، زن ول و چشم ول، به هم نگاه
کنند، دیگر بعد جمعش مشکل است. دیگر نمی‌شود جمعش کرد. دیگر بعد نمی‌شود
جمعش کرد. و لذا گفته است: «خُطُواتِ»! من اگر در این کارخانه بروم، به
فساد کشیده می‌شوم. با این‌ها به ورزش بروم، به فساد کشیده می‌شوم. با
این‌ها بروم در این اتاق و در این سالن، دنبالش دیگر دست من نیست، به همین
خاطر گفته‌اند که از اول انتخاب همسر «اخْتَارُوا لِنُطَفِکُمْ»‌
(کافی/ج5/ص332) از اول انتخاب همسر حساب کن که اگر این شوهر تو بشود و اگر
این زن تو بشود، این نسل، نسل مبارکی نیست. این خاک باغچه را هر درختی هم
بنشانی، در این خاک میوه نمی‌دهد. اصلاً این زمین، این زمین است. همسر
زیبا که خانواده‌اش خوب نباشد، مثل گل قشنگی است که ریشه‌اش در پهن است.
گلِ قشنگ است، اما ریشه‌ی این در پهن است. «إِیَّاکُمْ وَ خَضْرَاءَ
الدِّمَن‏» (کافی/ج5/ص332) این مسئله‌ی لقمه‌ی حرام قدم اول است.
3- وعده‌ها و آرزوهای دور و دراز شیطانی
وعده‌ها!
راه‌های نفوذ یکی لقمه بود، دوم وعده‌ها! قرآن می‌گوید: «یُمَنِّیهِمْ»
(نساء/120) «یُمَنِّی» امنیة یعنی وعده می‌دهد. چنین می‌شود بعد چنین
می‌شود، لیسانسم را می‌گیرم بعد چنین می‌شود. بعد چنین می‌شود. بعد چنین
می‌شود. چه چیز می‌شود؟ هیچی! به امید است. امروز وظیفه این است. فردا چه
می‌شود؟ هر چه می‌خواهد بشود. خیلی آرزوهای... پیغمبر فرمود: من برای
مسلمان‌ها از دو چیز می‌ترسم. یکی «طُولِ الْأَمَل‏» آرزوهای دراز!
وظیفه‌ام است این کار را می‌کنم. حالا فردا چه می‌شود؟ اینقدر آدم به هوای
آرزوها یک کارهایی می‌کنند و به آرزوهایشان هم نمی‌رسند. امروز خدا از شما
چه می‌خواهد؟ امروز را ببین! امروز خدا از شما چه می‌خواهد؟ وظیفه‌ی
امروزت را انجام بده! خیلی چشم داشت نداشته باش! که اگر آنجا بروم، اگر...
اگر... اگر... محاسباتی که ما می‌کنیم خیلی‌هایش از خدا دور می‌شویم. یکی
از علماء می‌گفت که پهلوی امام نشسته بودم، زمانی که امام مشهور نبود. دو
نفری در ماشین نشستیم که از قم به تهران برویم. من به امام گفتم که خوب
است که عراق گذرنامه نمی‌دهد. امام فرمود: چطور؟ گفتم اگر عراق گذرنامه
بدهد، طلبه‌های باسواد قم همه گذرنامه می‌گیرند به حوزه‌ی علمیه‌ی نجف
می‌روند، آن وقت بچه طلبه‌ها قم می‌مانند. حوزه‌ی نجف سنگین می‌شود،
حوزه‌ی قم می‌شود برای بچه طلبه‌های مبتدی! وزن نجف بر وزن قم می‌چربد. پس
خوب است که ایران گذرنامه ندهد که در قم طلبه‌ی مبتدی باشد و طلبه‌ی ملا
هم باشد. می‌گفت تا امام این را از من شنید ناراحت شد. از قم تا تهران،
جاده‌ی قدیم، حدود 3 ساعت، 4 ساعت، برای من صحبت کرد که این تفکر تفکر
توحیدی نیست. تفکر خدایی نیست. که آدم بگوید کی سبک شد و کی سنگین شد.
الان آقا مثلاً حالا مدیر یک جایی شده است. حتی یک اداره‌ی کوچک! ابدا!
ایشان اذان بگوید؟ نه در شأن ایشان نیست که اذان بگوید. خیلی خوب به انجمن
اسلامی می‌گوییم که اذان بگوید. اصلاً اذان را رادیو را روشن کنید و پشت
بلندگو بگذارید. اذان رادیو که ثواب ندارد. این اذان پلاستیکی است. هر وقت
انگور پلاستیکی‌هایی که شوفرهای تاکسی آویزان می‌کنند آب داشت، این اذان
پلاستیکی‌ها هم ثواب دارد. اذان باید حلقومی باشد. حدیث داریم دوره‌ی آخر
الزمان آدم‌های مشهور عارشان می‌شود که اذان بگویند. یعنی هیچ وقت یک
سردار و امیر نمی‌رود پشت بلندگو اذان بگوید. یک آیت الله و یک تاجر و یک
رئیس کارخانه اذان نمی‌گویند. می‌گوید: من؟‌من اذان بگویم؟ مشهدی عباس
اذان بگو! حدیث داریم. حدیث داریم دوره‌ی آخر الزمان اذان را واگذار
می‌کنند به طبقه‌ی مستضعف! آدم‌های معروف و مشهور خجالت می‌کشند که اذان
بگویند. خوب این آرزو است. فکر می‌کند که حالا یک کسی شده است. ما کسی
نیستیم. خدا اگر حافظه را از یک مرجع تقلید در وضو بگیرد، دست راست و چپش
را قاطی می‌کند. یک علامه، یک پروفسور، یک استاد دانشگاه، با یک چیز جزئی
همه‌ی محاسبات به هم می‌ریزد. خیلی دنبال آرزوها نباشید. آن وقت به دنبال
آرزوها که می‌رویم، به فساد کشیده می‌شویم.
4- نیاز انسان به همسر، مقدم بر تحصیل علم
من
این را چند بار گفته‌ام، چند بار دیگر هم خواهم گفت. یک بلای مهمی که
امروز جامعه‌ی ما به آن گرفتار است، این هجوم دخترها به دانشگاه است،
البته طوری نیست. همه‌ بیایند و در دانشگاه درس بخوانند. بلا این است که
حالا که می‌آید و لیسانس می‌گیرد، شوهر قبول نمی‌کند. این خیلی خطر است.
دختر و پسر سن ازدواجشان معلوم است. هر وقت میل پیدا کردند، سنش است. نه!
دختر! اول باید لیسانست را بگیری، بعد! مثل اینکه یک دختری یا پسری تشنه
است. به او بگوییم: تشنه‌ات است؟ انشاء‌الله بعد از لیسانس آبت می‌دهم.
فکر، فکر غلطی است. آدم تشنه آب می‌خواهد. حالا لیسانس بگیرد یا نگیرد.
دختر دوره‌ی دبیرستانی وقت شوهرش است. بعضی وقت‌ها می‌گویند این حرف‌ها
دختر را بی‌حیا می کند. این مادر و پدر نمی‌داند که این حرف‌ها گذشته است؟
یک بچه‌ی کوچک بود، حافظ قرآن بود. به او گفتند که چه وقت داماد می‌شوی؟
گفتند بابا این بچه است. شش سالش است. این که نمی‌فهمد. یک مرتبه تا گفتند
نمی‌فهمد، این بچه گفت: «فَفَهَّمْناها سُلَیْمان‏» (انبیاء/79) یعنی چرا
به سلیمان می‌فهمانیم. یعنی حالیمان است. ما خواب هستیم و خودمان را به
خواب زده‌ایم. خودمان را به خواب نزنیم.  نه! پسرم پسر پاکی است. نماز شب
می‌خواند. خوب نماز شب بخواند. مگر نماز شب کاری به شهوت دارد؟ نماز شب
حسابش جداست، شهوت هم حسابش جداست. با اینکه بچه‌مان ریش دارد، دخترمان
چادر مشکی دارد، نمی‌دانم جمکران می‌رود، اینها هیچ کدام کار شهوت را
نمی‌کند. یعنی شبی دو لیتر هم گریه کنی، شهوت سر جایش است. انسان همسر
می‌خواهد. لیسانس بی‌لیسانس! هر وقت خواستگار برایتان آمد، اگر پسر خوبی
بود، اگر پسرتان وقت ازدواجش است ولو دوره‌ی دبیرستانی... ازدواج را عقب
نیاندازید، حدیث داریم که نصف دین یا دو سوم دین، حدیث داریم «مَنْ
تَزَوَّجَ» «مَنْ» کسی که! «تَزَوَّجَ» ازدواج کند، «فَقَدْ أَحْرَزَ»
احراز کرده، یعنی حفظ کرده است، «نِصْفَ دِینِهِ» (بحارالأنوار/ج100/ص219)
نصف دینش را حفظ کرده است. اما حدیث داریم «مَن تَزَوَّجَ فِی حَدَاثَةِ
سِنِّهِ»؛ «حَدَاثَةِ سِنِّهِ» یعنی نوجوانی «فَقَدْ أَحْرَزَ ثُلُثَیْ
دِینِهِ» (مستدرک الوسائل/ج14/ص149) دو سوم دینش را احراز کرده است. یعنی
اگر دین نود درجه باشد، اگر عادی داماد شود، 45 درجه‌اش را حفظ کرده است،
اگر زود داماد شوند و زود عروس شوند، با هم بگویید! شصت درجه! هر چه زودتر
ازدواج بشود، دین حفاظت می‌شود. منتها یک مشت سد درست کردیم که این سدها
را باید بشکنیم. سدها را باید بشکنیم. جهازیه‌اش جور نیست. به داماد
بگوییم: جهازیه‌اش جور نیست. تو هم مشکل داری و سربازی نرفته‌ای، لیسانس
نگرفتی، هنوز شغلت معلوم نیست، تو مشکل داری و دختر من هم مشکل دارد، ولی
بیایید عقد بخوانید، البته بعد از تحقیق! تحقیق هر چه می‌خواهید بکنید.
انتخاب همسر را باید با دقت انجام داد. اما وقتی فهمیدید که این پسر، پسر
خوبی است، نه خانه اصل است، نه سربازی اصل  است، نه شغل اصل است، اصل این
است که اینها دینشان حفظ بشود، عقد کنند. آن وقت قرآن می‌گوید: اگر به
خاطر حفظ تقوای دخترت، برای این اقدام کردی، «وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ
لا یَحْتَسِب‏» (طلاق/4) از راه‌هایی که فکرش را نمی‌کردی، من مشکلشان را
حل می‌کنم. در قرآن داریم: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ» در قرآن داریم که هر
کس تقوا داشته باشد، از راه‌هایی که پیش‌بینی نمی‌کند من مشکلش را حل می
کنم. «مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِب‏» یعنی از راه بی‌گمان!
5- نفی آداب و رسوم غلط در ازدواج
شما
گمانت این است که حتماً دخترم لیسانس بشود، پس باید داماد فوق لیسانس
باشد. دختر فوق لیسانس پس داماد باید دکتر باشد. پس استخدام رسمی! پس چطور
جهازیه‌اش جور می‌شود! پس خانه‌ی شخصی! پس از پدر و مادرش جدا شود و
خانه‌ی دربست! پس... پس... پس... پس... پس... هیچی! دخترت شد پیر و داماد
هم شد سی و پنج ساله! پیر پسر و پیر دختر! اگر می‌خواهید بچه‌هایتان سالم
بمانند، قیدهای ازدواج را بشکنید. هر چه قید است بردارید. عقد شرعی بشود،
منتها تشکیل زندگی ممکن است دو سه سال دیگر باشد. بیایند و بروند، بعد
تشکیل زندگی بشود. معنای ازدواج تشکیل زندگی نیست. پدر و مادرها این قیدها
را بردارند. بعضی پدرها می‌گویند: نه! تا دختر اول بیرون نرفته است، دختر
دوم بیرون نرود. فکر غلط است! حالا بلکه ماشین ایستاد، همه‌ی ماشین‌ها
باید در خیابان راهبندان کنند؟ اگر یک ماشین ایستاد، همه‌ی ماشین‌ها باید
بایستند؟ خوب از بغلش برو! ممکن است دختر اول راهبندان کند، گناه دخترهای
بعد چیست؟ ممکن است پسر اول راهبندان کند، گناه برادرها چیست! ما گیر چه
هستیم؟ پسر اول برود و بعد پسر دوم! چه کسی این را گفته است؟ عقل گفته
است! دین گفته است! وحی گفته است! تجربه گفته است! ما دوست داریم... دختر
سومش را قبل از دختر اول و دومش شوهر داد، خوب چه اشکالی دارد؟ شما سر
سفره که نشسته‌ای می‌گویی: ببین! اول این را بخوریم بعد این... بابا الان
اگر تشنه‌ات هست، اول آب بخور، بعد ان طرف سفره! نیاز طبیعی است. با فطرت
بازی نکنید. فطرت را ببینید چه زمان استعداد و آمادگی دارد همان کار را
بکنید. راه راه نفوذ شیطان یا غفلت است و یا شهوت! نسل نو ما از دو رخنه
گزیده می‌شوند. 1- غفلت! 2- شهوت! دوای غفلت نماز است و دوای شهوت ازدواج
است. باید دولت و ملت... حتی برای برده‌ها! می‌گوید برده‌ها را نگویید
بابا این نوکرمان است. نوکر شهوت دارد. شهوت آقا و نوکر ندارد. هم آقا
شهوت دارد و هم نوکر! بعد می‌گوید همه‌ی امت اسلامی بسیج شوید برای شهوت
برده‌ها اقدام کنید. آیه‌اش کجاست؟ آیه‌اش این است: «وَ أَنْکِحُوا» دستور
و فرمان بسیج می‌دهد. همه‌تان بسیج شوید، «وَ أَنْکِحُوا الْأَیامى‏»
«أَیامى‏» ایم یعنی آدم بی‌همسر! «... مِنْ عِبادِکُمْ» «عِبادِکُمْ»
(نور/32) عبد یعنی برده! بسیج شوید و برای شهوت برده‌ها یک فکری بکنید.
برای برده‌ها هم می‌گوید... بالاخره برده در خانه شهوتش او را داغان کند،
معلوم نیست دست به چه کاری بزند و چه کند! «وَ أَنْکِحُوا الْأَیامى‏
مِنْکُمْ ... مِنْ عِبادِکُمْ» منتها «الصَّالِحینَ» افراد صالحین! گزینشش
را من دقت می‌کنم. اول گزینش و دقت، هر چه در گزینش می‌خواهید دقت کنید،
اما وقتی مطمئن شدید، دیگر همه‌ی قیدها را بردارید، هر چه تو بخواهی!
مهریه چقدر؟ هر چقدر که آسان است. تالار می‌خواهی؟ هر چه آسان است. لباس
چه؟ هر چه آسان است. اگر در ازدواج این قیدها را برداریم... الان شده‌ایم
مثل بت‌پرست‌ها! بت‌پرست‌ها با دست خودشان مجسمه درست می‌کردند، جلوی
مجسمه‌ی خودشان گریه می‌کردند. قرآن فرمود: «أَ تَعْبُدُونَ ما
تَنْحِتُون‏» (صافات/95) با دست خودت بت درست کرده‌ای و گریه می‌کنی؟ ما
هم با دست خودمان آدابی درست کرده‌ایم... رسم ما نیست. بسمه‌ای تعالی غلط
کردی! این رسم از کجا آمده است؟ رسم ما یا قرآن است و یا حدیث! ما بنده‌ی
خدا هستیم و نه بنده‌ی رسم! آخر در فامیل ما این رسم نیست. آخر فامیل شما
چه کاره است؟ ما بنده‌ی خدا هستیم. یک کسی... به هر حال اینها مهم است. ما
اول بنده‌ی خدا هستیم بعد... گاهی وقت‌ها ممکن است زن گریه کند، خوب گریه
کند. اشک تو برای من وظیفه می‌آورد؟ اول من بنده‌ی خدا هستم، بعد شوهر تو
هستم. آخر بچه‌ها ناراحت می‌شوند. من اول بنده‌ی خدا هستم، بعد پدر
بچه‌ها! یادمان نرود، ما بنده‌ی خدا هستیم، خدا ما را ساخته است و می‌داند
چه ساخته است و می‌داند نیاز ما چیست.
6- کنار گذاشتن خجالت و حیا در امر ازدواج
نیاز
به همسر یک نیاز جدی است. گاهی وقت‌ها پدر می‌گوید که آخر شما می‌گویی
اینها عقد کنند و مرتب بیایند و بروند؟‌ بسمه‌ تعالی: بله! طوری می‌شود؟
«إِلاَّ عَلى‏ أَزْواجِهِمْ ... فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومینَ» (معارج/30)
ملامت ندارد. گاهی وقت‌ها عروس و داماد می‌خواهند از هم استفاده کنند،
می‌گوید آخر ما... هنوز ماشین‌ها بوق نزده‌اند. آخر اینجا خانه‌ی پدر است،
اینجا خانه‌ی مادر است. قرآن می‌گوید: «فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومینَ»
ازدواج وقتی عقد شد، اینها از هم می‌توانند استفاده کنند، خانه‌ی پدر است
یعنی چه؟ خانه‌ی مادر است یعنی چه؟ مهمانی است یعنی چه؟ «فَإِنَّهُمْ
غَیْرُ مَلُومینَ» همسر که شد دیگر هیچ کس نباید ملامت کند. شب اول
بچه‌دار شدند... اینها چقدر بی‌حیا بودند. اِ... «فَإِنَّهُمْ غَیْرُ
مَلُومینَ» قرآن می‌گوید خجالت نکشید. ما آنجایی که باید خجالت بکشیم،
نمی‌کشیم. آنجایی که باید خجالت نکشیم، می‌کشیم. قاطی کرده‌ایم، دو شاخ
تلفن را در برق می‌زنیم، دو شاخ برق را در تلفن می‌زنیم. هر دو هم
می‌سوزد. همانطور که خدا گفته است. همینکه عقد شرعی شد، من دارم... حالا
یک خاطره‌ هم دارم، نمی‌دانم این را گفته‌ام یا نگفته‌ام. خیلی خاطره‌ی
خوشمزه‌ای است. یک کسی من را دید و شروع به بوسیدن کرد که آقای قرائتی
خیلی به گردن من حق داری! ما فکر کردیم از بحث‌های ما استفاده کرده است.
گفتیم خوب حالا لطف خداست. گفت: نه! خیلی حق داری! من دیدم یک طور دیگری
می‌گوید. گفتم: حالا خبری است؟ گفت من یک نامزدی دارم، پدر زنم نمی‌گذارد
بروم و او را ببینم. می‌گوید چون دختر بزرگ داریم، پسر بزرگ داریم، این
می‌آید برود در اتاق و خلوت با عروس آن وقت آن‌ها هم بی‌حیا می‌شوند. گفتم
از این حرف‌ها گذشته است. الان دیگر با وجود ماهواره، چیزی نیست و حیایی
نمانده است. منتها من نمی‌دانم و گیر پدرش افتاده‌ام. آخرش نشستیم و با
عروس طراحی کردیم و به عروس گفتم که بگو می‌روم جلسه‌ی قرائتی! پدرش ما را
دیده بود و تا می‌گفت می‌روم جلسه‌ی قرائتی، می‌گفت: برو! از خانه بیرون
می‌آید و من پشت موتور می‌نشانم و می‌برمش. گفتم که من نمی‌دانستم که
جلسات من یک چنین برکاتی هم دارد. دیگر من اینجایش را نخوانده بودم.
ببینید وقتی ما ضد قرآن می‌شویم. قرآن می‌گوید: «إِلاَّ عَلى‏
أَزْواجِهِمْ ... فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومینَ» زن و شوهر با هم هیچ
ملامتی ندارد. حتی در ماه محرم! عاشورا را حریم نگه می‌داریم. اما یک ماه
محرم و یک ماه صفر، چرا عروسی نکنند؟ دو ماه عروسی‌ها تعطیل است، برای چه؟
بابا خانمش است و می‌خواهد او را ببرد! بله شما بگو در ماه محرم  حریم
امام حسین را نگهدار! روی چشم! ادب را مراعات کن! روی چشم! اما اینکه دو
ماه عروس نبریم، خوب این را چه کسی گفته است؟ این ضد قرآن است.
«فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومینَ» ملامت نشوند. همشاگردی‌هایت نفهمند که
عروس شده‌ای! چرا؟ برو و بگو که من عروس شده‌ام. اولش که آموزش و پرورش
اینها را بیرون می‌کرد، نمی‌دانم که حالا هم بیرون می‌کند یا نه؟ حالا هم
بیرون می‌کند؟ دختر اگر عروس می‌شد از دبیرستان بیرونش می‌کردند. این
حرف‌ها چیست؟ اگر از اولش می‌شد غلط بود و اگر الان هم می‌شود غلط است.
قرآن می‌گوید: «فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومینَ» یعنی در صدر اسلام اگر یک
کسی عروس می‌شد، مثلاً می‌گفتند دیگر مسجد نیا، مکه نرو! این حرف‌ها چیست؟
دین ما خانم‌ها و آقایان، دین ما یک دین فطری است. دین شیرینی است. ما دین
را با سلیقه‌های خودمان قاطی کرده‌ایم، آداب، رسوم، سلیقه، خرافات، اینقدر
این پشه و سوسک، در این آب افتاده است که دیگر آب قابل خوردن نیست. اسلام
ناب! اگر می‌خواهید نفوذ شیطان... راه‌های نفوذ شیطان این است. یا نماز یا
ازدواج!
7- غفلت و شهوت، راه نفوذ شیطان
چون
شیطان از دو روزنه می‌آید،‌ غفلت و شهوت! یعنی بیش‌ترین راه‌ها این است.
دوای غفلت نماز است و دوای شهوت ازدواج است. نماز اقامه بشود و ازدواج
آسان شود، پنجاه درصد گناهان کم می‌شود. تمام بت‌ها را بشکنیم. منتها دو
سه جگر می‌خواهد. دو سه تا کت‌شلورای در کشور می‌خواهیم شبیه شهید رجایی!
دو سه آخوند هم در کشور می‌‌خواهیم شبیه نواب صفوی! که این خط‌ها را
بشکنند و هر چه « کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی‏» نیست، بزند و برود کنار!
آداب و رسوم و همه را بزند و کنار ببرد و این‌ها خط‌شکنی‌هایی است که مفید
است و خیلی خوب است.
راه‌های نفوذ شیطان، ترساندن هست. گمراه کردن
هست. غضب هست. آهنگ‌ها و تبلیغات هست. مانورها هست. خدعه هست. من اینجا
پانزده شانزده مورد نوشته‌ام. آن‌ وقت راه‌های گول زدن، زینت هست. نجوا
هست. تبذیر هست. نسیان هست. شایعه هست. طاغوت‌ها هست. دوست هست. تهدید
هست. تطمیع هست. اصلاً نشد که بگویم و اصلاً هل خوردم در موضوع ازدواج!
چون بیش‌تر نامه‌‌هایی که دست من می‌رسد، نامه‌هایی است که... یک نامه
خواندم خیلی دلم سوخت. دختر می‌گفت: که خدا پدر و مادرم را لعنت کند. زمان
دبیرستان خواستگارهای خوبی داشتم و هی گفتند باشد که لیسانس شود. باشد که
فوق لیسانس شود. حالا که فوق لیسانس شدم، دیگر خواستگار نمی‌آید. یعنی
گاهی وقت‌ها به خاطر یک هوس خیالی، آرزو، وعده‌ها، چنین می‌شود، چنین
می‌شود، چنین می‌شود، صبر کن شاید داماد بهتر آمد، صبر کن، حالا بگذار،
حالا جواب مثبت نده، این را همینطور در آبغوره بخوابان ببینیم کس دیگری
می‌آید یا نمی‌آید، همینطور هی با آرزوها عقب می‌افتدو خانه‌ام تمام شود،
بعد استخدام رسمی شود، بعد سربازی‌اش تمام شود، همینطور... آقا ازدواج مثل
آب خوردن است. دوره‌ی سربازی تمام شود آبت می‌دهم. دوره‌ی لیسانس بگیر آبت
می‌دهم. بابا هر وقت تشنه شد باید آب بخورد. قیدها را باید برداشت. یک
نهضتی می‌خواهد. ازدواج یک نهضت می‌خواهد. یک نهضت... یعنی باید ثابت
کنیم. تلویزیون ما باید ثابت کند که می‌شود عروس و داماد زندگی ساده داشته
باشند. روی موکت هم می‌شود زندگی کرد. با دوتا پتو هم می‌شود زندگی کرد.
لازم نیست ساعت اول مبلمان باشد، دو سال اول آدم با دست دو تا پیراهن و دو
تا شلوار می‌شورد. لازم نیست از همان دقیقه‌ی اول ماشین لباسشویی باشد.
می‌روی و گیر ماشین لباسشویی می‌شوی، آن وقت دخترت فاسد شد و پسرت هم فاسد
شد. چون می‌خواستی جهازیه‌ات هم تکمیل شود، آن هم می‌خواست خانه‌اش تکمیل
شود و استخدام رسمی شود. تا می‌روید که جمادات را حفظ کنید، انسان‌ها
می‌سوزند. یا گناه می‌کنند که قیامتشان آتش می‌گیرد، یا تقوا دارند و هی
خودشان را نگه می‌دارند، اعصابشان خورد می‌شود. یا در دنیا می‌سوزند به
خاطر اینکه هی خودشان را نگه می‌دارند... جوانه آمد و گفت من سرم را به
دیوار می‌زنم. دستم را روی آتش گذاشته‌ام که انگشتم را بسوزانم که شهوت از
من دور بشود، یا در دنیا ول می‌شوند و گناه می‌کنند، به خاطر ماشین
لباسشویی و به خاطر اینکه پشت خانه‌مان را سنگ‌کاری نکرده‌ایم... گیر چه
هستیم؟ هر شش بشقاب گلش باید یک جور باشد. یکی از این بشقاب‌ها بشکند این
خانم بازار را زیر و رو می‌کند که گل بشقاب پنجم را می‌خواهم با آن پنج تا
گل... حالا چه کسی وقتی پلو می‌خورد، فیلمبرداری از این گل‌ها می‌کند؟ بعد
می‌رود و فتوکپی‌اش را نشان می‌دهد که آقا ما رفتیم مهمانی این پنج تا
بشقاب گل سومی به ششمی نخورد. اصلاً ما گاهی وقت‌ها فکر می کنیم... گیر چه
چیزی هستیم؟ گیر گلی هستیم که به سفال است. به خاطر همین گیر و گورها
دخترمان می‌سوزد و خودمان هم می‌سوزیم. باید همه‌ی اینها را برداشت. یک
نهضتی می‌خواهد.
خدایا ازدواج را آسان کن. مزه‌ی نماز را به ما
بچشان! برای همه‌ی بی‌همسرها همسر خوب مقدر کن و گیر و گورهای ازدواج را
با دست مردان انقلابی و مؤمن برطرف بفرما!
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

سایت مرجع


متن فوق توسط: هیچ کس ابن هیچکس.. نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
جمعه 87 شهریور 29 ساعت 2:15 عصردرس هایی از قران ...

بسم الله الرحمن الرحیم
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

بینندگان
پای تلویزیون بحث را روز هفدهم رمضان و شب هجدهم در آستانه‌ی شب قدر
هستیم. بحثی دارم راجع به دعا و توبه. انشاالله خدمتتان می‌گویم. بحث‌های
ما تقریباً استفاده از آیات قرآن است، و بحث مفیدی هم هست. اصلاً کلمه‌ی
توبه یعنی برگشت. می‌گویند: فلانی توبه کرده یعنی برگشته است. این یکی.
دوم: هر یکبار که ما برمی گردیم خدا دوبار برمی‌گردد. یعنی چه؟ یعنی اول
خدا لطفش را به ما برمی‌گرداند، همین که خدا لطفش را به ما برگرداند. من
می‌فهمم که اینجا خلاف کردم، یاد خلاف هایم می‌افتم. بعد می‌گویم: خدایا!
من خلاف کردم. معذرت می‌خواهم. عذرخواهی می‌کنم. هرچه جبرانی است جبران
می‌کنم. بعد که من توبه کردم، دومرتبه خدا توبه‌ی من را قبول می‌کند. یعنی
لطفش را برمی‌گرداند. پس هروقت ما توبه می‌کنیم، مثل ملحفه. ملحفه یک خرده
پارچه زیر است. یک لحاف وسطش می‌اندازیم دومرتبه بخشی از این ملحفه را روی
لحاف می‌آوریم. یعنی هم زیر لحاف هست. لحاف را وسط می‌گذاریم دومرتبه...
اول خدا
1- هر توبه بنده، میان دو توبه خدا
چون
اگر خدا به ما توجه نکند، ما یاد بدی‌هایمان نمی‌افتیم. می گوییم: همه خوب
هستیم. ما خوب هستیم. اگر به کسی بگویی: توبه کن! می‌گوید: مگر چه کردم که
توبه کنم؟ مگر آدم کشتم؟ فقط آدم کشتن را بد می‌داند. مگر از دیوار خانه‌ی
کسی بالا رفتم؟ فقط می‌گوید: خلاف دو تا است. یکی آدم کشتن، یکی دزدی
کردن. نه آقا! شما برف‌هایت را در کوچه نریختی یخ بست مردم افتادند؟ هیچکس
نمی‌گوید: خدایا! برف‌ها را ریختم توبه می‌کنم. زباله‌ها را نریختی، در
کیسه نایلون نکردی کارمندهای شهرداری اذیت شدند. دودکش حمامت را درست
نکردی دوده‌هایش خانه‌ی همسایه رفت مردم را اذیت کرد. در اتاق سیگار
نکشیدی، زن و بچه ات از دود سیگار اذیت شدند؟ خلاف نوبت کاری نکردی، که
اینها که در نوبت هستند حقشان از بین برود؟ بیخود کسی را نترساندی پشت
ماشین بوق زدی یک نفر در خیابان بالا پرید آنوقت شما، هه، هه،هه،هه! (خنده
حضار) لذت بردی که یک مسلمان را ترساندی. ما فکر می‌کنیم، اوه، صبح تا شام
بسیاری از ما صبح تا شام، در حال گناه هستیم و توجه هم... چقدر شما آب
خوردی که دور ریختی. کسی آب خورد، نصف لیوانش را دور ریخت. امام فرمود:
چرا دور ریختی در حوض بریز. چرا روی زمین ریختی؟ چقدر ما آب بیخودی مصرف
کردیم؟ چقدر برق بیخودی مصرف کردیم؟ چقدر معلم دیر سر کلاس رفت؟ چقدر
پرتقال خوب‌ها را گذاشتیم رو، پرتقال بدها گذاشتیم زیر صندوق. چقدر شوفر
تاکسی گفته: دو قدمی است. پیاده شود همین‌جا، همین کوچه‌ی بغل. مسافر غریب
پیاده شده یک کیلومتر رفته دیده به آن نمی‌رسد. به خودمان ظلم کردیم.
پررویی کردیم. به معده‌مان ظلم کردیم. به هوا ظلم کردیم. به زمین ظلم
کردیم. چقدر زمین افتاده و ما می‌توانستیم از این زمین استفاده خوب بکنیم.
استفاده نکردیم.چه ساعت‌های عمرمان تلف شد؟ اوه...! ولذا اینکه آدم یاد
بدهی‌هایش بیفتد همین دلیل بر این است که خدا به او لطف کرده است. حدیث
داریم هرکس را خدا دوست دارد یاد بدی‌هایش می‌اندازد. هرکس را خدا دوستش
ندارد، از بدی‌های خودش غافل می شود.پس هرکس توبه می‌کند اول خدا توبه
می‌کند. یعنی لطفش را به این برمی‌گرداند. وقتی لطف خدا به من برگشت، یاد
عیب‌هایم می افتم، یاد عیب‌هایم که می‌افتم استغفار می‌کنم، توبه می‌کنم.
بعد آنوقت خدا توبه من را می‌پذیرد. نمی‌دانم توانستم بگویم یا نتوانستم
بگویم. بگذار از قرآن بگویم اینهایی که قرآنی هستند که خیلی‌ها هستند
موضوع بحث ما به مناسبت شب هجدهم توبه و دعا، قرآن می‌گوید هر توبه‌ی ما
میان دو توبه‌ی خدا است. به چه دلیل؟ قرآن می‌گوید: «تابَ اللَّهُ» یعنی
برمی‌گرداند. «تابَ» یعنی توبه. «تابَ اللَّهُ عَلَیْهِم‏» خدا لطفش را بر
اینها برمی‌گرداند، «لِیَتُوبُوا» (توبه/118) تا اینها توفیق پیدا کنند،
توبه کنند. وقتی توبه کردند، آنوقت خداوند داریم «قابِلِ التَّوْب‏»
(غافر/3) یعنی توبه را قبول می‌کند. آیه‌ی دیگر داریم «یَقْبَلُ
التَّوْبَة» (توبه/104) توبه را قبول می‌کند. آیه‌ی دیگر داریم «یُحِبُّ
التَّوَّابین‏» توبه کنندگان را دوست دارد. این سه تا آیه‌ی قرآن است.
«قابِلِ التَّوْب» یک آیه است. «یَقْبَلُ التَّوْبَة» یک آیه‌ی دیگر است.
«یُحِبُّ التَّوَّابین‏» یعنی توبه کنندگان را دوست دارد.
2- توبه، یعنی اسلام بن بست ندارد
راجع
به توبه نکاتی است. 1- توبه علامت این است که در اسلام بن‌بست نیست. یعنی
هیچ کس نمی‌گوید: من چون یک چنین جنایتی کردم، دیگر راه سعادت روی من بسته
شده است. در اسلام بن بست نیست. این هم یک بحث است. توبه دیگر می ترسم
بنویسم چون خیلی امشب حرف دارم. می‌خواهم بزنم، بنویسم می‌ترسم هرکس
می‌خواهد بنویسد، بنویسد. توبه نشانه‌ی آن است که در اسلام بن بست نیست.
چون در قرآن خیلی داریم «إِلاَّ مَنْ تاب‏» (مریم/60) زیاد داریم. «إِلاَّ
الَّذینَ تابُوا» (بقره/160) مرتب می‌گوید: چنین، چنان، چنین، چنان، چنین،
چنان بعد می‌گوید: «إِلاَّ مَنْ تاب‏» بله راه بازگشت است. «إِلاَّ
الَّذینَ تابُوا» «مَنْ تاب» یعنی کسی که توبه کند، «الَّذینَ تابُوا»
یعنی گروهی که توبه کند. توبه واجب است. فکر نکنید توبه مثل غسل جمعه و
انگشتر عقیق و مهر کربلا است، نه توبه واجب است. چون خدا امر می‌کند.
می‌گوید: «تُوبُوا» چون می‌گوید: «توبوا» امر به توبه می کند پس توبه واجب
است. این هم یکی، توبه هم زبانی نیست. هم قلبی است. هم زبانی، هم عملی.
قلباً باید پشیمان شوی. یک حدیث هم بخوانیم. حدیث داریم علامت مومن این
است اگر خواستید ببینید شما مومن هستید یا منافق که انشاالله همه مومن
هستید، علامت مومن این است که بعد از بیست سال یاد گناه می‌افتد، می‌آید
از یک کوچه‌ای برود، می‌گوید: ما در این کوچه یک سیلی زدیم. در این کوچه
یک پول برداشتیم عوض اینکه بگذریم صاحبش بیاید برود، برداشتیم فرار کردیم.
اینجا مثلاً یک کلاهبرداری کردیم.  این بود یک کلاه سرش گذاشتم.علامت مومن
این است که بعد از بیست سال یاد گناهش می‌افتد. علامت منافق این است که
وقتی گناه کرد انگار یک مگس از کنار گوشش گذشت. دیگر یادش نمی افتد. هرکس
یاد گناهانش افتاد، خوشحال باشد. به خدا بگوید: متشکرم که یاد من انداختی.
اگر غافل باشد آدم یادش نمی‌افتد. حالا، یکبار از حرم امام رضا بیرون
آمدم، درهای طلایی را بوسیدم. آمدم در صحن، دیدم درها چوبی است. دیگر
درهای چوبی را یک خرده سنگینم بود ببوسم. فهمیدم من طلبه‌ی خالصی نیستم.
چون معلوم می شود امامت من با طلا قاطی شده است. یعنی امام رضا را با طلا
دوست دارم. امام رضای بی‌طلا را برایم سنگین بود. خیلی ناراحت شدم که عجب،
پس من طلبه هم هنوز خالص نیستم. کنار صحن ایستادم و یک خرده به خودم، از
خودم بدم آمد. آیت الله مروارید، خدا رحمتش کند، از علمای بزرگ مشهد بود.
آمد برود گفتم: آقا سلام علیکم! من آن درهای طلایی را راحت بوسیدم، اما آن
درهای چوبی را یک خرده سنگینم بود. به آن راحتی نمی‌بوسیدم. بوسیدم ولی به
آن راحتی نه! همین معلوم می شود که امامت من با طلا قاطی شده است. ایشان
یک خرده فکر کرد، سرش را پایین انداخت یک لحظاتی فکر کرد. فرمود: برو خدا
را شکر کن، که توجه به این پیدا کردی. اگر خدا دوستت نمی‌داشت تو متوجه
این عیب نمی شدی. خیلی‌ها یک عمری حسود هستند. نمی‌دانند حسود هستند.
کینه‌ای هستند. هشت ماه، هشت سال، ده سال با یک کسی قهر است. اسلام فرمود:
دو نفر اگر سه روز با هم قهر باشند یا روز چهارم آشتی کنند، یا هیچ کدام
مسلمان نیستند. نه یعنی کافر هستند. یعنی مسلمانی که ما می‌خواهیم نیستند.
آدم‌های کینه‌ای نمی‌دانند بد هستند. آدم‌های حسود نمی‌دانند. آدم‌های
بی‌سواد، توجه ندارد که بابا من که روی بیل کار می‌کنم، با بیل، از خاک
انگور در می‌آروم، خوب این بیل که سنگین است، یک قلم هم بردارم سر کلاس
بروم با سواد شوم. هم بی‌سواد است. هم توجه ندارد که می‌تواند باسواد شود.
کاری ندارد. بچه‌های شما تفنگ دست گرفتند، خوب شما قلم دست بگیر. خوب قلم
که از تفنگ سبک‌تر است. بچه‌های شما تا غرب آمدند. جنوب رفتند. خوب شما تا
کلاس برو. اینکه انسان بفهمد که عیب است این توفیق است. یک دعا می‌کنم.
خدایا هر عیبی داریم به ما بفهمان و توفیق توبه مرحمت بفرما.
3- دوری از تأخیر در توبه
توبه
فوری است. یعنی کسی نگوید: باشد بعداً توبه می‌کنیم. آخر یک مثلثی است
قبلاً هم آن مثلث را من گفتم. جوان‌ها یک مثلث در کله‌شان است. می‌گوید:
این راه مستقیم است. هان! خیلی خوب راه مستقیم می‌دانم چیست. «اهْدِنَا
الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» (فاتحه/6) حالا ما جوان هستیم. بگذار حالا، یک
خرده کیف کنیم. خوش باشیم. حالا کج هم شدیم کج شویم. بابا ول کن سخت نگیر.
خدا ارحم الراحمین است. بعد وقتی پیر می‌شویم، برمی‌گردیم. ها! این آخر
عمر می‌نشینیم توبه می‌کنیم. یک چنین مثلثی در کله‌ی بعضی‌ها هست. که راه
مستقیم این است. ولی حالا بگذار ما کیف‌هایمان را بکنیم حالا چرتی پرتی،
دروغی، فحشی، تهمتی، هر کاری کردیم، وقتی پیر شویم برمی‌گردیم آخر عمر آدم
خوبی می‌شویم. این مثلث سه تا اشکال هندسی دارد. یکی شما کج که شدی بالا
نمی‌روی. سقوط می‌کنی. از این طرف می‌آیی. دوم شما که می‌گویی: آخر عمر
برمی‌گردم، آخر عمرت چه وقت است؟ شما بنویس که هشتاد سال زنده هستی، من هم
زیرش می نویسم که شما 75 سال آزاد! شاید فردا شب مردیم. شاید ماه رمضان
آخر ما بود. خط را می‌دانیم آخرش کجاست. زود برمی‌گردیم. اما آخر عمر را
نمی‌دانیم. سوم: مگر توبه ماشین است که سرش را کج کنی؟ آدمی که یک عمری
گناه کرد دیگر نمی‌تواند توبه کند. مثل یک سیگاری که بگوییم: ایست! نه
بابا یک عمری است سیگار کشیدم. حالا یک مرتبه... این فکر می‌کند توبه هرکس
هر لحظه ای بخواهد می‌تواند توبه کند. بسیاری آدم هایی که با گناه خو
گرفتند، آدم وقتی به گناه خو کرد، روز قیامت هم دروغ می‌گوید. روز قیامت
یک عده به خدا می‌گویند... اینکه می نویسم آیه‌ی قرآن است. «وَ اللَّهِ»
آیه‌ی قرآن است. «وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکین‏»  (انعام/23)
به خدا ما مشرک نبودیم. بت پرست‌ها روز قیامت قسم می‌خورند که ما مشرک
نیستیم. علامه در تفسیر می‌گوید: چون یک عمری دروغ گفته است، این دروغ جز
ذاتش شده است. آنجا هم دروغ می‌گوید. مثل آنهایی که از بس که چرت و پرت
گفتند، شب احیا چیز هم که می‌روند، مسجد هم که می‌روند آنجا هم شوخی
می‌کنند. یعنی دست از کلکشان برنمی‌دارد. حتی با شب قدر. حتی با خدا هم
شوخی می‌کند. قرآن می‌گوید: «أَ بِاللَّهِ» «اَ» یعنی آیا «أَ بِاللَّهِ
وَ آیاتِهِ وَ رَسُولِهِ کُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُن‏» (توبه/65) شما خدا و
آیات خدا را استهزا می‌کنید؟ یعنی کسی که کارش مسخره شد مقدسات را هم به
مسخره می‌کشد. یک کسی شب قدر که چراغ‌ها را خاموش می‌کنند قرآن به سر
گیرند، مرکب ریخته بود در گلاب، در گلاب‌پاش کرده بود. در تاریکی به همه
گلاب داده بود. همه زدند به صورتشان دیدند بوی گلاب می‌دهد. چراغ‌ها که
روشن شد دیدند همه سیاه شده‌اند.. خوب ببینید آنکسی که کج می‌رود، شب قدر
به جایی که از خدا توبه کند که خدایا من را ببخش. غلط‌های عمرم را، همان
لحظه هم که می گوید: غلط کردم در غلطش هم غلط کرده است. یعنی آن شبی هم که
می‌آید بگوید: غلط کردم باز هم غلط می‌کند. آن شبی هم که می‌آید مسجد توبه
کند باز جای مردم می نشیند. باز سیگار می کشد. باز دروغ می‌گوید یا دروغ
می‌شنود. بگذریم.
4- توبه از گناه، همراه با انجام کار نیک
خوب،
توبه باید با عمل نیک باشد. در قرآن توبه خالی نداریم. می‌گوید: «تابَ وَ
عَمِلَ صالِحا» (فرقان/71) اگر توبه کردی، باید عملت هم صالح باشد. باید
عملت را عوض کنی. «تاب و اصلح» یک جا می‌گوید: عمل صالح، یک جا می گوید:
«تاب و اصلح» اصلاح کن. یک جا می‌گوید: «تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ
بَیَّنُوا» (بقره/160) «بَیَّنُوا» یعنی بیان کن. آنجا کتمان کردی. حق را
نگفتی، حالا اینجا حق را بگو. یعنی توبه‌ی کتمان، گفتن است. توبه‌ی فساد
اصلاح است. توبه‌ی نماز نخوانده باید نمازش را قضا کند. روزه خورده باید
روزه‌اش را بگیرد. سیلی زده باید عذرخواهی کند. مال مردم را خورده باید
مال مردم را بدهد. علی ای حال هر توبه، در قرآن «تاب» خالی شاید پیدا
نکنیم. «تاب و آمن» اگر کافر است. توبه اش ایمان است. «تاب و آمن» «تابَ
وَ عَمِلَ صالِحا»، «تاب و اصلح» «تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَیَّنُوا» پس
توبه پشیمانی قلبی نیست. عمل هم هست.
 اگر کسی توبه کند رستگار می شود.
قرآن می گوید: «تُوبُوا» آخرش می‌گوید: «لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون‏»
(نور/31) «حَیَّ عَلَى الْفَلَاح‏» «تفلحون و فلاح» یعنی رستگاری، راه
رستگاری عذرخواهی است. توبه باعث می‌شود که بدی ها هم خوب شود. «یُبَدِّلُ
اللَّه‏ سیئاتهم حسنات» (فرقان/70) می‌فرماید: «الا وَ مَنْ تابَ وَ
عَمِلَ صالِحاً» اگر کسی توبه کند و عمل صالح انجام بدهد، خدا بدی‌هایش را
هم خوبی می‌کند. چطور بدی‌هایش خوبی می‌شود؟ مثل خلبان‌هایی که زمان شاه
آمریکا رفتند، خلبانی یاد گرفتند برای اینکه بازوی اعلی حضرت همایونی
شوند. آمدند همین که شاه اینها را تربیت کرده بود، برای آمریکا اینها را
آموزش داده بود، برای اینکه بازوی آمریکا شوند همین‌ها بازوی جمهوری
اسلامی شدند. یعنی تخصصشان در راه حق شد. پس می‌شود سیئه تبدیل به حسنه
شود. مثل آبی که باغچه می‌رود، این آب بو ندارد. اما همین آب وقتی وارد
باغچه شد، تبدیل به گل می‌شود.
5- آثار توبه در زندگی دنیوی انسان
توبه
باعث می‌شود که باران بیاید. قرآن می‌گوید: «تُوبُوا»، «تُوبُوا» یعنی
توبه کنید. بعداً می‌گوید: «یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْرارا ...»
(هود/52) باران برایتان می‌آید. یعنی معلوم می‌شود قلب ما با آسمان با هم
رابطه دارد. ما اگر واقعاً از خلافمان دست بکشیم، خدا باران می‌فرستد.
رزق
نیکو، بعضی‌ها هرچه می دوند به جایی نمی‌رسند. قرآن می‌فرماید: «تُوبُوا
إِلَیْهِ یُمَتِّعْکُمْ مَتاعاً حَسَنا» (هود/3) شما را زندگی گوارا...
زندگی‌تان گوارا می‌شود. چیست؟ توبه سبب رستگاری است. «لَعَلَّکُمْ
تُفْلِحُون‏» توبه سبب می‌شود که بدی‌ها خوبی شود. سیئات تبدیل به حسنه
بشود. توبه باعث نزول باران است. توبه زندگی را نیکی می‌کند. البته توبه
قبل از مرگ است. اگر کسی دید دارد می‌میرد گفت: یاالله، یا الله! دیگر
توبه فایده نیست. چون فرعون هم وقتی دید غرق می‌شود گفت: خدایا توبه کردم.
خدا فرمود: الآن، حالا، یعنی قبل از این که انسان سکرات مرگ و خطرات را
ببیند باید توبه کند. قرآن می‌گوید: خیلی می بخشم، یک چیزی هم روی آن
می‌گذارم. در کنار توبه می‌گوید که: «رحیم ودود، رحیم رئوف، رحیم، تواب
رحیم» یعنی غیر اینکه توبه تو را می‌بخشم رحمت هم می‌کنم. «ودود» هم هستم.
رحیم هم هستم. پس کلمات کنار توبه خدا رحیم، ودود، رئوف، یعنی غیر از
اینکه می‌بخشمت به تو محبت هم می‌کنم.
6- راههای پذیرش توبه از سوی خداوند
خوب،
چه کنیم که خدا ما را ببخشد؟ اگر منحرف است دست از انحرافش بردارد. تقوا
داشته باشد. «إِنْ تَتَّقُوا اللَّه‏ ... وَ یَغْفِرْ لَکُمْ» (انفال/29)
پیروی از انبیا، قرآن می‌گوید: «اتَّبَعُوا» پیغمبرها می گفتند: بیایید در
راه ما، خدا شما را می‌بخشد. از مردم بگذرید. خدا هم از شما می‌گذرد. مردم
قیامت اینقدر گیر هستند دیگر گیر تو یکی نباشند. یک کسی آمد گفت: غیبت تو
را کردم، ببخش. گفتم: بخشیدم. گفت: چه راحت؟ گفتم: ببین! اینقدر قیامت گیر
هستی دیگر گیر من یکی نباشی. برو باقی گیرهایت را... بگذرید دیگر حالا
مردم اینقدر گیر هستند دیگر گیر تو نباشند. قرض الحسنه، باعث می شود خدا
آدم را ببخشد. چون قرآن می‌گوید: «إِنْ تُقْرِضُوا اللَّه‏» (تغابن/17)
«إِنْ تُقْرِضُوا الناس‏» اگر وام بدهید به مردم، مشکل مردم را حل کنید،
اگر پول ببخشید ده تا ثواب دارد. اما اگرقرض الحسنه بدهید، هجده ثواب.
یعنی ثواب قرض الحسنه از ثواب بخشیدن بیشتر است. این خیلی مهم است. قرآن
می‌گوید: «إِنْ تُقْرِضُوا اللَّه‏» نگفته: «إِنْ تُقْرِضُوا اللَّه‏» با
اینکه ما به مردم وام می‌دهیم اما خدا می گوید: به مردم که وام می‌دهیم
انگار به، انگار به خدا وام دادی.«مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللَّه‏»
«یُقْرِضُ اللَّه» «تُقْرِضُوا اللَّه» نمی‌گوید: «یُقْرِضُ الناس»
«تُقْرِضُوا الناس» وام به مردم، وام دادن به خلق خدا انگار وام دادن به
خداست. البته وام بی‌بهره! خوب، اگر شما عبادت کنی «انعبد الله یَغْفِرْ
لَکُم‏» «تُجاهِدُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّه‏ .... یَغْفِرْ لَکُم‏» «إِنْ
تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ...»
(نساء/31) شما گناهان بزرگ را انجام ندهی گناه کوچک‌ها را خدا می‌بخشد.
مثل بازاری که مثلاً هزار و هجده تومان بدهکار هستی. شما هزار تومانش را
بده بگو: هجده تومانش را ببخش! می‌بخشد. یعنی آن چیزهای... اگر گناه کبیر
را، کبیره را انسان ترک کند گناهان صغیره را...
توجه و توسل به
اولیای خدا. بچه‌های یعقوب وقتی فهمیدند، غلط کردند برادرشان یوسف را در
چاه انداختند آمدند به پدرشان متوسل شدند. گفتند: «یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ
لَنا» (یوسف/97) پدرجان در حق ما دعا کن. یا اباالفضل! در حق ما دعا کن.
یا امام حسین! یا فاطمه زهرا در حق ما دعا کن. و این شرک نیست. وهابی‌ها
که اینها را شرک می‌دانند، وهابی‌ها به ما می‌گویند: یا ابالفضل، یا حسین،
شرک است. می‌گوییم: پس قرآن چه می‌گوید؟ می‌گوید: گفتند: «یا أَبانَا»
می‌گویند: آخر پدرشان زنده بود. می‌گویم: اگر شرک بد است زنده و مرده
ندارد. غیر خدا، دون خدا شرک است. چه زنده باشد، چه مرده باشد. شرک بد
است. چه زنده، چه مرده. و از همه گذشته ما شهدا را مرده نمی‌دانیم. چون
قرآن گفته: شهید «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذین‏» (آل‌عمران/169) متن قرآن
است. دو جای قرآن تا آنجا که الآن یادم است، دوبار در قرآن فرموده: فکر
نکنید شهدا مرده‌اند. زنده هستند. خوب، از بحث توبه بگذریم سراغ بحث دعا
برویم. یک صلواتی بفرستید. (صلوات حضار) دعا می‌کنم. خدایا! به همه‌ی ما
توبه‌ی واقعی، توفیق توبه‌ی واقعی مرحمت بفرما. لذت‌هایی که بردیم، اگر
بعدش جهنم است نمی‌ارزد. حالا با این رقم در خیابان می‌آید این دختر خانم،
می‌خواهد چه کند؟ مرتب خودش را آرایش می‌کند نشان بده که چه؟ می‌خواهی دل
ببری؟ فردا هم یک دختر دیگر خودش را آرایش می‌کند، دل شوهرت را می‌برد.
چون قرآن می‌گوید: از هر دستی بدهی، از همان دست می‌گیری. این آیه‌ی قرآن
است. خیلی هم آیه داریم. شاید من سی، چهل تا یادداشت کردم. سی، چهل تا آیه
تقریباً داریم که از هر دستی بدهی، می‌گیری! امروز دل این جوان را بردی،
فردا دختری دل شوهر شما را می‌برد. امروز حجابتان، حجاب خوب باشد. دلبری
نکنید. «لَا خَیْرَ فِی لَذَّةٍ بَعْدَهَا النَّار» (الفقیه/ج4/ص392) در
این لذت‌هایی که بعدش آتش است، خیری نیست.
7- وعده خداوند بر استجابت دعا
اما
دعا، راجع به دعا اول این که دعا مستجاب می‌شود یا نه؟ بله! به چه دلیل
دعا مستجاب می‌شود؟ به دلیل نذر‌ها! مردم یک مثقال طلا برای دخترشان
نمی‌خرند. مگر اینکه حالا دخترشان عروس بشود. یا نمی‌دانم بزرگ شود. یا
پولدار شود. یا در یک امتحانی قبول شود. حالا مثلاً یک گوشواره‌ای، چیزی
بخرد. مردم به بچه ‌خودشان طلا نمی‌‌دهند. چطور به اباالفضل این همه طلا
می‌دهند؟ به امام رضا این همه طلا می‌دهند؟ تا مردم حاجت نگیرند چیزی
نمی‌دهند. پس به عدد هر نذری که روی کره‌ی زمین واقع شده است، دلیل داریم
که دعاها مستجاب می‌شود و توسل‌ها اثر دارد. دلیل خوبی است. بعضی دلیل‌ها
میلیاردی است. چند روز پیش من در تلویزیون گفتم، لابد شنیدید یا نشنیدید
حالا تکرار می‌کنم. می‌گویند: به چه دلیل ما نیاز به انبیا داریم؟
می‌گویم: به دلیل اینکه عقل ما نمی‌رسد. می‌گوید: به چه دلیل عقل ما
نمی‌رسد؟می‌گویم: به دلیل پشیمانی! اگر 5 میلیارد جمعیت روی زمین است، هر
نفری هم 100بار در عمرشان پشیمان شود 5 میلیارد، 100 تا می‌شود 500
میلیارد. 500 میلیارد پشیمانی داریم. هر پشیمانی دلیل بر این است که عقل
ما قد نمی‌دهد. اگر عقلمان می‌رسید پشیمان نمی‌شدیم. تعداد آمار طلاق دلیل
بر این است که انتخاب انسان صد در صد درست نیست. اگر درست بود که آدم
پشیمان نمی‌شد از انتخاب همسر! پس هر طلاقی دلیل بر این است که عقل کوتاه
است. هر پشیمانی دلیل برای این است که عقل کوتاه است. بارها گفتم عقل ما
مثل ترازوی زرگری است. ترازوی زرگری ترازو است اما به درد هندوانه
نمی‌خورد. یک چیزی... عقل ما یک چیزهایی می‌فهمد. یک چیزهایی هم نمی‌فهمد.
بنابراین سوال: به چه دلیل دعا و توسل مفید است؟ به دلیل اینکه مردم طلا
را زود زود، به هرکس، هرکس نمی‌دهند. اینکه نذر می‌کنند برای امام حسین،
برای اباالفضل، برای سایر امامزاده‌ها و امام‌ها، نذر مردم دلیل این است
که ایشان متوسل شده، حاجتش را گرفته حالا رفع می‌کند.
خوب، دعا اثر
دارد. خود ایرانی‌ها چقدر دعا کردید؟ صدام تمام وجودش اسلحه بود. و ما هیچ
آمادگی نداشتیم. بالاخره ما که آمادگی نداشتیم پیروز شدیم. روز به روز ما
در دنیا عزیزتر می‌شویم. و روز به روز آمریکا در دنیا خوارتر می‌شود. خوب
این در اثر دعاها است. حالا، خود تبلیغ خود بنده، پدر من تا چهل و چند
سالگی تقریباً بچه‌دار نمی‌شد. دو تا هم زن گرفت از هیچ کدام بچه‌دار نشد.
ناراحت با ماشین حدود 70 سال پیش رفت کنار کعبه گفت: خدایا! من چهل و چند
سالم شده است. دو تا زن گرفتم. بچه‌دار نمی‌شوم. به ابراهیم صد ساله بچه
دادی. به من بچه بده. بالاخره گریه و زاری برگشت. می‌گفت: گفتم خدایا هم
بچه می‌خواهم، هم می‌خواهم بچه‌ام مبلغ دین باشد. برگشت و خدا دوازده تا
بچه به او داد. چند تا از آن هم طلبه شدند. یعنی تبلیغی که الآن سی سال
است در تلویزیون می‌کنم به خاطر دعای پدرم است. ما خیلی دعاهایمان مستجاب
می‌شود متوجه نیستیم. منتهی گیر من است که تا دعا مستجاب شد، می‌گویم:
خودم! می‌گویم: خدایا شفا بده. تا قرص را می‌خوریم می‌گوییم: این قرص خوب
بود. دیگر خدا را فراموش می‌کنیم. خدا پدر دکتر را بیامرزد. نمی‌گوییم:
خدا پدر خدای دکتر را بیامرزد. یعنی ما زود نگاهمان به این رابطه‌ی نزدیک
که می‌خورد، رابطه‌ی دور را فراموش می‌کنیم.
8- آداب دعا در قرآن و روایات
آداب
دعا زیاد است. من فهرست‌ها را می‌گویم. چون دعا مثل شماره تلفن است. همان
شماره را اگر بگیری خدا گوشی را برمی‌دارد. شما مرتب می‌گویی: دعا ‌کردم
مستجاب نشد. خوب چه شماره‌ای گرفتی؟ آداب دعا: 1- بسم الله. 2- از خدا
ستایش کنیم. «یا علی، یا عظیم، یا غفور، یا رحیم» ای خدای مهربان، ای خدای
رحمان، ای خدای رحیم، ستایش کنیم. 3-صلوات بفرستید بر پیغمبر و اهل بیتش،
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد» (صلوات حضار) 4-
گناهان خودت را بگو به شرطی که کناری‌ تو نفهمد. خدایا! اینجا چنین، اینجا
چنین، یکی یکی گناهایت را به زبان بیاور. اقرار به گناه اثر دارد. 5- برای
دیگران دعا کنیم. حدیث داریم اگر به چهل نفر دعا کردی،خدا می‌گوید: دعای
خودت را هم مستجاب می کنم. چون تو ضمن اینکه دلت برای خودت می‌سوزد برای
دیگران هم می‌سوزد. دعا به چهل نفر دعا را مستجاب می‌کند. 6- خوش گمان
باشید. نگویید: حالا ما دعا می‌کنیم ولی از کجا؟ مأیوس نباشید. یک کسی
پرده‌ی کعبه را گرفته بود، می‌گفت: ای خدا من را ببخش! بعد می‌گفت:
می‌دانم نمی‌بخشی. (خنده حضار) گفتند: این چه دعایی است؟ گفت: آخر من جزء
لشگر یزید بودم. رفتم کربلا امام حسین را بکشم. خدا من را می‌بخشد؟ فرمود:
این یأس تو از کربلا رفتن تو بدتر است. هیچکس در هیچ حالی از خدا مأیوس
نشود. یأس از گناهان کبیره است. 7- در دعا سعی کنیم تضرع، و اشک داشته
باشیم. 8- بعد از نماز واجب دعا مستجاب می‌شود. یک عمل واجب دیگر. 9- در
دعا یکبار دعا نکنید. دوبار، ده‌بار، دعا کنید. حدیث داریم بعضی‌ها اگر
دعایشان مستجاب شود، دیگر می‌روند که می‌روند که می‌روند. خدا به فرشته‌ها
می‌گوید: دعای این مستجاب است اما سریع به او ندهید. صبر کنید دو سه بار
دیگر هم در خانه‌ی ما بیاید. رفتم در یک مغازه دیدم تابلو نوشتند: نسیه
ممنوع! چون می‌خواهم شما را ببینم. فهمیدید یعنی چه؟ یعنی اگر تو نسیه کنی
جیم می‌شوی. می‌روی، می‌روی، می‌روی دیگر تو را... می‌گوید: نسیه ممنوع!
چون می‌خواهم شما را ببینم. گاهی هم خدا می‌گوید: دعایش مستجاب است. اما
اگر فوری به او بدهید دیگر، دیگر می‌رود. 10- حدیث داریم. تمام نیازها را
از خدا بخواهید. نگوییم: این آره یا نه؟ «خَوْفاً وَ طَمَعاً» (اعراف/56)
بین خوف و طمع باشیم. با حضور قلب باشیم. بلند نظر و بلند همت باشیم.
نگوییم: خدایا بچه‌ام! بچه‌ام را خوب کن. همه مریض‌ها را خوب کن. خدایا
برای دخترم یک داماد خوب برسان. برای همه‌ی دخترها! دعایتان، در دعایتان
بلندنظر و بلند همت باشید. قبل از دعا استغفار و توبه کنید. غذای حلال در
دعا اثر دارد. حدیث داریم هرکس می‌خواهد دعایش مستجاب شود  لقمه‌اش حرام،
لقمه‌ی... در لقمه‌اش دقت کند. قرآن می‌گوید: «وَیَسْتَجیبُ الَّذینَ
آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات‏» (شوری/26) یعنی خدا دعای کسانی را قبول
می‌کند که اهل ایمان و عمل صالح باشند. چقدر خدا به ما چیزی گفته بود گوش
ندادیم. حالا ما می‌خواهیم هرچه گفتیم خدا گوش بدهد. آخر تو خدا هرچه به
تو گفت، گوش دادی که حالا می‌خواهی هرچه هم شما گفتی گوش بدهد؟ به عهدمان
وفادار باشیم. خالصانه دعا کنیم. دیگر بگذریم. رو به قبله باشد. دست‌ها
بلند باشد. توسل به اولیا باشد. در مکان‌های مقدس باشد. وقتی دعا می‌کنیم
آمین بگویند. امام باقر(ع) وقتی دعا می‌کرد به بچه‌ها می‌گفت: بنشینید، من
دعا می‌کنم شما هم آمین بگویید. خدایا! توفیق توبه‌ی واقعی و دعای مستجاب
در شب‌‌های قدر به همه‌ی ما و بینندگان مرحمت بفرما. چرا بینندگان ما؟ مگر
فقط مسلمان‌ها در ایران هستند؟ خدایا همه‌ی مشکلات امت اسلامی را حل کن.
کشور ما امن است. امنیت را بر همه‌ی بلاد اسلامی حاکم کن. برای همه
بی‌همسرها، همسر خوب مقدر کن. برای همه بی‌مسکن‌ها، مسکن خوب مقدر کن.
باران رحمتت را بر همه‌ی مناطق نازل کن. همه‌ی اینها که بچه‌دار نمی‌شوند
اولادهای صالح و سالم به آنها بده. همه‌ی آنها که کار ندارند کار حلال به
آنها بده. همه‌ی اینها که با هم گیر و گور دارند و کینه دارند و قهر هستند
صفا و صمیمیت و سعه‌ی صدر و آشتی برایشان قرار بده. همه بیماران را شفا
بده. همه مرده‌ها را بیامرز. هرچه به عمر ما اضافه می‌کنی به ایمان و عقل
و علم و عمل و اخلاص و عمق و برکت کار ما بیفزا. ما را از غافلین در دنیا
و از زیانکاران در دنیا و آخرت و از غصه‌خواران روز قیامت قرار نده. و
آخرین دعا، خدایا صاحب داریم. مهدی داریم. حضرت فرمود: روزی صدبار به شما
دعا می‌کنم. حدیثش را دیدیم. من روزی صدبار به شما دعا می‌کنم. خدایا ما
را مشمول دعای خاص امام زمان قرار بده و از الآن تا ابد دلش را از ما راضی
بفرما.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
از سایت حاج اقا قرایتی

متن فوق توسط: هیچ کس ابن هیچکس.. نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
یکشنبه 87 شهریور 24 ساعت 6:50 صبحمعرفت شناسی ....
معرفت شناسی (epistemolojy) یکی ا زمهمترین بخشهای فلسفه را تشکیل می دهد.
بنیادی ترین سؤالهای فلسفی، سؤالهای معرفت شناسی هستند.سؤالاتی مانند:
شناخت یعنی چه؟ آیا اساسا ما می توانیم چیزی را بشناسیم؟ اگر چیزی را می شناسیم، از کجا می دانیم که آنرا می شناسیم و از کجا بدانیم آنرا همانطور که واقعا(در جهان خارج) هست، می شناسیم؟
آیا شناخت همه چیز ممکن است و یا این که بعضی چیزها هستند که نمی توان آنها را شناخت؟

آیا یقین ممکن است یا اینکه همه شناختهایمان حدس و گمان است؟ ازکجا می
دانیم که مثلا دزدی عملی زشت است؟ آیا شناخت آینده ممکن است؟ و غیره... .

همه این پرسشها در حوزه معرفت شناسی مطرح هستند. با هر جوابی به هر یک از این سئوالات، در
جهان بینی ها ، زندگی ها و فلسفه ها تغییرات اساسی ایجاد خواهد شد.

به همین دلیل، فلاسفه بخش مهمی از کوشش هایشان را به مسئله شناخت، حدود و
ظرفیت معرفت آدمی و ملاکهائی که با آنها بتوان درباره حقیقت و جهان خارج
داوری کرد،اختصاص داده اند.

شاید در وهله اول،حدود و چگونگی شناخت برای ما مسئله ای نباشد. همه ما
تصوراتمان از جهان را کاملا قبول داریم و در آن هیچ شک و شبهه ای نمی
ورزیم.
ولی آیا نباید از خود بپرسیم که چگونه به این شناخت دست یافته ایم؟ چرا به آن اعتماد داریم و از کجا معلوم که در اشتباه نباشیم؟
بسیار اتفاق افتاده که به چیزی مطمئن بوده ایم و سپس معلوم شده که خطا و کذب بوده است.

ممکن است گفته شود: ما جهان با حواس خود مشاهده و ادراک می کنیم و حواس انسان سالم، درست کار می کند.
اما در همین مورد، نمونه های بسیاری وجود دارد که حواس اشتباه می کند و هر شخصی نیز با این مسئله بر خورد کرده است. دیدن


سراب در بیابان،
مثالی آشکار برای دیدن چیزی است که درحقیقت وجود خارجی ندارد و نمونه ای
است از خطای حواس. یا خمیده دیدن چوب صافی که در آب فرو رفته است ویا صاف
دیدن میز، در حالی که برآمدگیها و فرورفتگیهای بیشماری دارد که تنها با
تجهیزات دیده میشوند.

بنابراین همه قبول داریم که همیشه نمی توانیم به حواس اعتماد کنیم.اما
ازکجا معلوم که حواس ما همیشه در اشتباه نباشد؟ شاید تمام اطلاعاتی که
حواس به ما می دهد، غیر از آن چیزی باشد که در خارج است؟
اصلا پا را
فراتر از این می گذاریم و پرسیم: از کجا معلوم که ما در خواب نیستیم؟ شاید
تمام آن چه حس می کنیم، در خواب باشد . هر کسی ممکن است خوابی ببیندکه
تمام مشخصات چیزهای واقعی را داشته باشد.
مسئله اصلی ما در این جا، این است که آیا راهی هست که به یقین بدانیم در خواب هستیم یا در بیداری؟

حل کامل هر یک از این مسائل، تلاش فکری فوق العاده ای را می طلبد.


تاریخ فلسفه پر است ازنظریات بی شمار در موضوعات مختلف معرفت شناسی. نظریاتی که مدتها
و شاید صدها سا ل مورد اعتماد همگان بوده و سپس به کلی بی اعتبار شده است.

این امر فیلسوفان را بر آن داشته تا اساس شناخت و ملاکهائی را که برای آن
متصور است، بررسی کنند. اگر بسیاری موارد در ابتدا برای همگان یقینی بوده
و سپس بی اعتبار شده، پس اصولا چگونه می توان یقین به چیزی داشت؟

در حوزه معرفت شناسی مسائل بسیار زیادی وجود دارد. برای اطلاع بیشتر ازآنها نگاه کنید به :


منابع



متن فوق توسط: هیچ کس ابن هیچکس.. نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
یکشنبه 87 شهریور 24 ساعت 6:40 صبحlمردی که عاشق بود ....
- مردی که عاشق شده بود


روزی
مردی که عاشق شده بود، در خیابان قدم می‌زد. مرد به چهار راهی رسید و
ایستاد... از آن جا که عشق او را حساس و با احتیاط ساخته بود، نگاهی عمیق
به چپ و راست خیابان انداخت، و بعد دوباره سمت چپش را با دقت نگاه کرد،
خیابان خلوت و خالی بود.
مرد آهسته وسط خیابان رفت. ناگاه اتوبوسی که از رو به رو می آمد مرد را زیر گرفت!

........
متن فوق توسط: هیچ کس ابن هیچکس.. نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
پنج شنبه 87 مرداد 31 ساعت 1:23 عصرریاضیات محض .........
ماهیت کار

ریاضی
یکی از قدیمی ترین و پایه ای ترین رشته های علوم است . ریاضی دانان از
نظریه های ریاضی , روشهای محاسبه , آلگوریتمها و آخرین دستاوردهای رایانه
ای برای حل مسائل اقتصادی , علمی , مهندسی , فیزیک و تجاری استفاده می
کنند.کار ریاضی دانان به دو بخش گسترده تقسیم می شود . ریاضی محض و ریاضی
کار بردی . این دو گروه کاملا از یکدیگر قابل تمایز نبوده و اغلب
بایکدیگرهمپوشانی دارند.

ریاضی دانان محض(نظری) با گسترش مبانی
جدید و تشخیص روابط کشف نشده میان قوانین موجود ریاضی باعث گسترش دانش
ریاضی می شوند . اگرچه آنان به دنبال گسترش دانش پایه بوده بی آنکه لزوما
موارد کاربردی آنرا بررسی کنند ، چنین دانش مطلقی , نوعی راهبرد مفید در
ایجاد وپیشبرد بسیاری از دستاوردهای مهندسی و علمی بوده است.

بسیاری از ریاضیدانان محض به عنوان استاد در دانشگاه ها استخدام شده و زمان کاری خود را بین تدریس و امور تحقیقی تقسیم می کنند.

از
طرف دیگر، ریاضی دانان کاربردی با بهره گیری از نظریات و روشهای ریاضی
مانند روشهای محاسبه و مدل سازی ریاضی به فرمولبندی وحل مسائل عملی در
امور تجاری , دولتی , مهندسی و درعلوم اجتماعی، فیزیک و امور مربوط به
زندگی می پردازند . به عنوان مثال , برای برنامه ریزی درخطوط هوایی میان
شهر ها , بررسی اثر ومیزان ایمنی داروهای جدید , خصوصیات آیرودینامیکی پیش
مدل اتومبیل ها و مقرون به صرفه بودن روشهای دیگر تولید به تجزیه و تحلیل
کار آمدترین راه می پردازند.

امکان دارد ریاضی دانان کاربردی که
دست اندر کار تحقیق و گسترش صنعتی هستند با حل مسائل مشکل باعث ایجاد یا
تقویت روشهای ریاضی شوند .گروهی از ریاضی دانان به نام رمزیاب به تجزیه و
تحلیل و کشف سیستمهای رمزی می پردازند که به صورت کد بوده واز طریق آنها
اطلاعات نظامی , سیاسی , مالی یا اجرایی و قانونی رد و بدل می شود.

ریاضی
دانان کاربری با یک مساله کاربردی شروع کرده , اجزای تفکیک شده عملیات
مورد نظر را در فکر مجسم می کنند و سپس اجزا را به متغیر های ریاضی تبدیل
می کنند.

ریاضی دانان غالبا با نمونه سازی توسط راه حلهای فرعی ،
بوسیله رایانه به تجزیه و تحلیل روابط میان متغیرها و حل مسائل پیچیده می
پردازند.

قسمت اعظم کار در ریاضی کار بردی به وسیله افراد با
عنوانی غیر از ریاضی دان انجام می شود . در حقیقت ، از آنجائیکه ریاضی
شالوده ایست که بر اساس آن بسیاری ازرشته های علمی بنا می شود شمار افرادی
که از فنون ریاضی بهره می گیرند بیشتر از کسانیست که رسما" به عنوان ریاضی
دان شناخته میشوند .

به عنوان مثال , مهندسان , دانشمندان علوم
رایانه , فیزک دانان و اقتصاد دانان از جمله کسانی هستند که به شکل وسیعی
از علم ریاضی بهره می جویند. گروهی از افراد متخصص مانند آماردانان ,
آمارگیران , تحلیل گران محقق در عملیات , در حقیقت در شاخه خاصی از ریاضی
متخصص می باشند . بسیار پیش میاید که ریاضی دانان کاربردی برای دستیابی به
راه حلهایی در مسائل گوناگون با افراد دیگر شاغل در سازمان همکاری کنند .

محیط
کار ریاضی دانان غالبا"در دفاتر راحت کار میکنند .آنها اغلب جزئی از یک
تیم متشکل از متخصصین علوم مختلف که ممکن است شامل اقتصاددانان , مهندسان
, دانشمندان علوم رایانه ای , فیزیک دانان , تکنسین ها و دیگر افراد باشد
.تحویل به موقع پروژه ها , اضافه کاری , تقاضاهای خاص برای اطلاعات یا
تجزیه و تحلیل و مسافرتهای طولانی به منظور شرکت در سمینارها یا کنفرانسها
جزئی از شغل آنان محسوب می شود . ریاضی دانانی که در دانشگاهها مشغول به
کارند معمولا"در زمینه تدریس و تحقیق مسئولیتهایی بر عهده دارند. این
افراد اغلب یا به تنهایی امور تحقیقاتی را اداره می کنند و یا ازهمیاری
دانشجویان فارغ التحصیل و علاقه مند به موضوعات تحقیقی بهره مند می شوند.

فرصتهای شغلی

بیشترین
فرصتهای شغلی در سرویسهای تحقیقی و آز مایشی , آموزشی , امنیتی , سیستمهای
تبادل کالا ، مدیریتی و روابط عمومی وجود دارد . دربین مراکز تولیدی ،
صنایع هوا فضا و دارویی اصلیترین استخدام کننده ها میباشند . گروهی از
ریاضی دانان نیزدر بانکها و یا شرکتهای بیمه مشغول به کارند.

آموزش
و ادامه تحصیل بسیاری از فرصتهای شغلی که در کارهای پژوهشی برای
ریاضیدانان در نظر گرفته میشود بصورت عضوی از یک تیم حرفه ای می باشد .
دانشمندان محقق در چنین مشاغلی یا در زمینه تحقیقات پایه و مبانی نظری و
یا در تحقیقات عملی برای ایجاد یا بهبود فرایند تولید مشغول به کار می
شوند . اکثر افرادی که دارای مدرک لیسانس یا فوق لیسانس بوده و در صنایع
خصوصی کار میکنند , نه به عنوان ریاضی دان بلکه بعنوان برنامه نویس رایانه
, تحلیل گر سیستم یا مهندس سیستم رایانه ای مشغول به کارند.

دوره
های ریاضی مورد نیاز این مدرک شامل حساب دیفرانسیل , معادلات تفاضلی و جبر
خطی و انتزاعی می باشد . دوره های اضافی میتواند نظریه های احتمالات و
آمار , آنالیز ریاضی , آنالیز عددی , توپولوژی , ریاضیات گسسته و منطق
ریاضی را در برگیرد .

بسیاری از دانشگاه ها برای دانشجویانی که
در رشته ریاضی تحقیق می کنند , در زمینه رشته های مربوط به ریاضی مانند
علوم رایانه ای , مهندسی , فیزیک و اقتصاد دوره هایی بر گذار می کنند .
برای بسیاری از کار فرمایان ,آگاهی همزمان در ریاضی و علوم رایانه ای ,
اقتصاد یا دیگر علوم نوعی مزیت محسوب می شود . یک محصل ریاضی آینده نگر
باید تا جایی که امکان دارد بسیاری از دروس ریاضی را در دبیرستان بیاموزد
.

در مورد ریاضیات کاربردی آموزش دیدن در زمینه هایی که قرار است
ریاضی در آن به کار برده شود بسیار مهم است . ریاضی به شکل وسیعی در علوم
فیزیک ,آمار , مهندسی مورد استفاده قرار می گیرد . علوم رایانه ای , تجاری
, مدیریت صنعتی , اقتصاد , امور مالی , شیمی , زمین شناسی , علوم روزمره و
اجتماعی وابسته به ریاضی کار بردی می باشند . ریاضی دانان باید در زمینه
برنامه نویسی رایانه ای از اطلاعات جامعی برخوردار باشند چرا که اکثر
محاسبات ریاضی پیچیده و مدل سازی ریاضی بوسیله رایانه انجام می شود.

ریاضی
دانان نیاز به قدرت استدلال خوب و مداومت برای تشخیص ، آنالیز و به کار
بردن مبانی ریاضی در مسائل فنی دارند . مهارتهای ارتباطی مهم می باشد چرا
که ریاضی دانان بایستی در زمینه راه حلهای مطرح شده با افرادی وارد بحث
شوند که احتمالا" اطلاع کافی ازعلم ریاضی ندارند.

چشم انداز کار

انتظار
می رود که در آینده از میزان استخدام افراد به عنوان ریاضی دان کاسته شود
چرا که مشاغل اندکی با نام علم ریاضی وجود خواهد داشت . هر چند دارندگان
مدرک PHD و فوق لیسانس با اطلاعات جامعی در زمینه ریاضی و علوم مربوطه
مانند مهندسی یا علوم رایانه ای احتمالا از فرصتهای شغلی مطلوب تری
برخوردار خواهند بود . با این حال , بیشتر این افراد به جای عنوان ریاضی
دان از عنوان کاری بر خوردار می شوند که نمایانگر شغل آنان می باشد .
پیشرفت تکنولوژی معمولا باعث گسترش کاربرد علم ریاضی می شود و در آینده به
افرادی که در این رشته مهارت یابند نیاز پیدا خواهیم کرد . با این وجود
افرادی که در امور صنعتی یا دولتی مشغول به کار می شوند علاوه بر علم
ریاضی در علوم مربوطه نیز به دانش پیشرفته ای نیاز خواهند داشت ریاضی
دانان برای یافتن شغل باید با افرادی رقابت کنند که در علوم مربوط به رشته
ریاضی تخصص دارند . موفق ترین جویندگان کارکسانی هستند که می توانند مبانی
ریاضی را در مسائل واقعی زندگی بکار برده و از مهارتهای ارتباطی ,گروهی و
رایانه ای مطلوبی بهره مند هستند .

در صورت نیاز سازمان آموزش و پرورش , اکثر دارندگان مدرک لیسانس می توانند به عنوان دبیر در مدارس مشغول بکار شوند.

رقابت
کاری در میان دارندگان مدرک فوق لیسانس و در امور تحقیقی و نظری بسیار با
لاست . از آنجایی که اکثر مشاغل دانشگاهی در اختیار دارندگان مدرک PHDاست
, لذا بسیاری از فارغ التحصیلان رشته ریاضی , بدنبال استخدام در مشاغل
دولتی یا صنعتی می باشند.

میزان در آمد

در ایالات متحده در سال 2000, میانگین درآمد سالانه ریاضی دانان 68640 دلار بوده است.

متن فوق توسط: هیچ کس ابن هیچکس.. نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
شنبه 87 مرداد 26 ساعت 11:0 صبحدانشمندان...............

استیون هاوکینگ
( Stephen Hawking )

متولد 8 ژانویه 1942
او
از هر گونه تحرک عاجز است. نه می تواند بنشیند نه برخیزد. نه راه برود.
حتی قادر نیست دست و پایش را تکان بدهد یا بدنش را خم و راست کند. از همه
بدتر توانایی سخن گفتن را نیز ندازد. زیرا عضلات صوتی او که عامل اصلی
تشکیل و ابراز کلمات اند مثل 99 درصد بقیه عضلات حرکتی بدنش در یک حالت
فلج کامل قرار دارند. مشتی پوست و استخوان است روی یک صندلی چرخدار که فقط
قلبش و ریه هایش و دستگاه های حیاتی بدنش کار می کنند و بخصوص مغزش فعال
است. یک مغز خارق العلده که دمی از جستجو و پژوهش و رهگشایی بسوی معماها و
نا شناخته ها باز نمی ماند.


این اعجوبه مفلوج استیفن هاوکینگ
پرآوازه ترین دانشمند دهه آخر قرن بیستم است که اکنون در دانشگاه معروف
کمبریج همان کرسی استادی را در اختیار داردکه بیش از دو قرن پیش زمانی به
اسحق نیوتن کاشف قانون جاذبه تعلق داشت.همچنین وی را انیشتین دوم لقب داده
اند زیرا می کوشد تئوری معروف نسبیت را تکامل بخشد و از تلفیق آن با تئوری
های کوانتومی فرمول واحد جدیدی ارائه دهد که توجیه کننده تمامی تحولات
جهان هستی از ذرات ریز اتمی تا کهکشان های عظیم باشد.
اینشتین معتقد
بود که چنین فرمول یا قانون واحدی می بایست وجود داشته باشد و سالهای آخر
عمرش را در جستجوی آن سپری کرد اما توفیقی نیافت.
استیفن هاوکینگ شهرت
و اعتبار علمی خود را مدیون محاسبات ریاضی پیچیده و بسیار دقیقی است که در
مورد چگونگی پیدایش و تحول سیاهچاله های آسمانی یا حفره های سیاه انجام
داده است.این اجرام فوق العاده متراکم که به علت قدرت جاذبه بسیار قوی حتی
نور امکان جدایی از سطح آن ها را نداردوجودشان بر اساس تئوری نسبیت
انیشتین پیش بینی شده بود و به همین جهت هم سیاهچاله نامیده شدند.ردیابی و
رویت آنها بوسیله قویترین تلسکوپ ها یا هر وسیله دیگر تا کنون ممکن نبوده
است. با وجود این استیفن هاوکینگ با قدرت اندیشه و محاسبات ریاضی چون و
چرا ناپذیرش- نه فقط وجود سیاهچاله ها را به اثبات رسانده و چگونگی شکل
گیری و تحول آن ها را نشان داده بلکه به نتایج جالبی در رابطه این اجرام
با کیفیت وقوع انفجار بزرگ Big Bang در آغاز پیدایش کیهان دست یافته است
که در دانش فیزیک اختری و کیهان شناسی اهمیت بسزایی دارد و به عقیده
صاحبنظران بنای این علوم را در قرن آینده تشکیل خواهد داد.

کتاب
جدید هاوکینگ در این زمینه که بعنوان سیاهچاله ها و جهان های نوزاد انتشار
یافت در محافل علمی جهان مثل یک بمب صدا کرد و شگفتی فراوان برانگیخت. اما
قبل از اشاره خلاصه ای می آوریم از زندگی نویسنده اش که براستی از کتاب او
شگفتی بر انگیز تر است .

استیفن هاوکینگ در 8 ژانویه 1942 در شهر
دانشگاهی آکسفورد زاده شد و دوران کودکی و تحصیلات اولیه اش را در همان
شهر گذرانید. از همان زمان به علوم ریاضیات علاقه داشت و آرزوی دانشمند
شدن را در سر می پروراند اما در مدرسه یک شاگرد خودسر و بخصوص بد خط
شناخته می شد و هرگز خود را در محدوده کتاب های درسی مقید نمی کرد بلکه
چون با مطالعات آزاد سطح معلواتش از کلاس بالاتر بود همیشه سعی داشت در
کتاب های درسی اشتباهاتی را گیر بیاورد و با معلمان به جر و بحث و چون و
چرا بپر دازد !

پدر و مادرش از طبقه متوسط بودند با یک زندگی ساده
در خانه اس شلوغ و فرسوده اما مملو از کتاب که عادت به مطالعه را در
فرزندانشان تقویت می کرد. فرانک پدر خانواده پزشک متخصص در بیماری های
مناطق گرمسیری بود و به همین جهت نیمی از سال را به سفرهای پژوهشی در
مناطق آفریقایی می گذرانید. این غیبت های متوالی برلی بچه ها چنان عادی
شده بود که تصور می کردند همه پدر ها چنین وضعی دارند. و مانند پرندگان هر
ساله در فصل سرما به مناطق آفتابی مهاجرت می کنند و بعد به آشیانه بر می
گردند. در عین حال غیبت های پدر نوعی استقلال عمل و اتکا به نفس در بچه ها
ایجاد می کرد.

استیفن در 17 سالگی تحصیلات عالیه را در رشته طبیعی
آغاز کرد و از همان زمان به فیزیک اختری و کیهان شناسی علاقه مند شد زیرا
در خود کنجکاوی شدیدی می یافت که به رمز و راز اختران و آغاز و انجام
کیهان پی ببرد. سالهای دهه 60 عصر طلایی کشف فضا- پرتاب اولین ماهواره ها
و سفر هیجان انگیز فضانوردان به کره ماه بود و بازتاب این وقایع تاریخی در
رسانه ها جوانان را مجذوب می کرد. بعلاوه استیفن از کودکی عاشق رمان های
علمی تخیلی بود و مطالعه آن ها نیز بر اشتیاق او به کسب معلومات بیشتر در
فیزیک و نجوم و علوم دیگر می افزود. او دوره سه ساله دانشگاه را با موفقیت
به پایان برد و آماده می شد تا دوره دکترا را در رشته کیهان شناسی آغاز
کند اما . . .



اما
به دنبال احساس ناراحتی هایی در عضلات دست و پا استیفن در ژانویه 1963
یعنی آغاز بیست و یکسالگی مجبور به مراجعه به بیمارستان شد و آزمایش هایی
که روی او انجام گرفت علائم بیماری بسیار نادر و درمان ناپذیری را نشان
داد. این بیماری که به نام ALS شناخته می شود بخشی از نخاع و مغز و سیستم
عصبی را مورد حمله قرار می دهد و به تدریج اعصاب حرکتی بدن را از بین می
برد و با تضعیف ماهیچه ها فلج عمومی ایجاد می کند بطوریکه بمرور توانایی
هرگونه حرکتی از شخص سلب می شود. معمولا مبتلایان به این بیماری بی درمان
مدت زیادی زنده نمی مانند و این مدت برای استیفن بین دو تا سه سال پیش
بینی شده بود.

نومیدی و اندوه عمیقی را که پس از آگاهی از جریان بر
استیفن مستولی شد می توان حدس زد. ناگهان همه آرزوهای خود را بر باد رفته
میدید. دوره دکترا-رویای دانشمند شدن - کشف رمز و راز کیهان - همگی به
صورت کارکاتورهایی در آمدند که در حال دورشدن و رنگ باختن به او پوزخند می
زدند. بجای همه آن خیال پروریهای بلند پروازانه حالا کاری بجز این از دستش
بر نمی آمد که در گوشه ای بنشیند و دقیقه ها را بشمارد تا دوسال بعد با
فلج عمومی بدن زمان مرگش فرا برسد.

به اتاقی که در دانشگاه داشت
پناه برد و در تنهایی ساعتها متفکر و بی حرکت ماند. خودش بعدها تعریف کرده
است که آن شب دچار کابوسی شد و در خواب دید که محکوم به اعدام شده است و
او را برای اجرای حکم می برند و در آن موقعیت حس کرد که هر لحظه زندگی
چقدر برایش ارزشمند است. بعد از بیداری به یاد آورد که در بیمارستان با یک
جوان مبتلا به بیماری سرطان خون هم اتاق بوده و او از فرط درد چه
فریادهایی می کشید. پس خود را قانع کرد که اگر به بیماری لادرمانی مبتلاست
اما لااقل درد نمی کشد. بعلاوه طبع لجوج و نقادش که هیچ چیز را به آسانی
نمی پذیرفت هشدار داد که از کجا معلوم که پیش بینی پزشکان درست از کار در
بیاید و چه بسا که از نوع اشتباهات کتب درسی باشد!

اما آنچه به او
قوت قلب و اعتماد به نفس بیشتری برای مبارزه با نومیدی و بدبینی داد
آشنایی اش در همان ایام با دختری به نام (جین وایلد) بود که عد ها همسرش
شد و نقش فرشته نگهبانش را به عهده گرفت. جین اعتقادات مذهبی عمیقی داشت و
معتقد بود که در هر فاجعه ای بذراهی امید وجود دارد که با استقامت و قدرت
روحی خود می تواند رشد کند. و بارور شود. باید به خداوند توکل داشت و از
ناکامیهایی که پیش می آید خیزگاههایی برای کامیابی ساخت.

جین
دانشجوی دانشگاه لندن بود اما تحت تاثیر هوش فوق العاده و شخصیت استثنایی
استیفن چنان مجذوب او شده بود که هر هفته به سراغش می آمد و ساعتی را به
گفتگوی با او می گذرانید و آمپول خوشبینی تزریق می کرد.آنها پس از چندی
رسما نامزد شدند و استیفن تحصیلات دانشگاهی اش را از سر گرفت زیرا برای
ازدواج با جین می بایست هرچه زودتر دکترای خود را بگیرد و کار مناسبی پیدا
کند.

و او طی دو سال با اشتیاق و پشتکار این برنامه را عملی کرد در
حالیکه رشد بیماری لعنتی را در عضلاتش شاهد بود و ابتدا به کمک یک عصا و
سپس دو عصا راه می رفت. ازدواجش با جین در سال 1965 صورت گرفت و او چنان
غرق امید و شادی بود که به پیش بینی دو سال پیش پزشکان در مورد مرگ قریب
الوقوعش نمی اندیشید.

پروفسور استیفن هاوکینگ اکنون 61 سال داردو
ظاهرا بیش از یک ربع قرن قاچاقی زندگی کرده است. البته اگر بتوان وضع
کاملا استثنایی او را در حال حاضر زندگی نامید.!

پیش بینی پزشکان
در مورد بیماری فلج پیش رونده او نادرست نبود و این بیماری اکنون به همه
بدنش چنگ انداخته است. از اواخر دهه 60 برای نقل مکان از صندلی چرخدار
استفاده می کند و قدرت تحرک از همه اجزای بدنش بجز دو انگشت دست چپش سلب
شده است. با این دو انگشت او می تواند دکمه های کامپیوتر بسیار پیشرفته ای
را فشار دهد که اختصاصا برای او ساخته اند و بجایش حرف می زند. و رابطه اش
را با دنیای خارج برقرار می کند زیرا از سال 1985 قدرت تکلم خود را هم
ازدست داده است.

در آن سال او پس از بازگشت از سفری به درو دنیا
برای مدتی در ژنو بسر می برد که مرکز پژوهشهای هسته ای اروپاست و
دانشمندان این مرکز جلسات مشاوره ای با او داشتند. یک شب که استیفن
هاوکینگ تا دیر وقت مشغول کار بود ناگهان راه نفس کشیدنش گرفت و صورتش
کبود شد بیدرنگ او را به بیمارستان رساندند و تحت معالجات اضطراری قرار
دادند. معمولا مبتلایان به بیماری ALS در مقابل ذات الریه حساسیت شدیدی
دارند و در صورت ابتلای به آن میمیرند که این خطر برای استیفن هاوکینگ هم
پیش آمده بود و گرفتن راه تنفس او ناشی از ذات الریه بود. پس از چند روز
بستری بودن در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان سرانجام با اجازه همسرش تصمیم
گرفته شد که با عمل جراحی مخصوص مجرای تنفس او را باز کنند اما در نتیجه
این عمل صدای خود را برای همیشه از دست می داد

عمل جراحی با موفقیت
صورت گرفت و بار دیگر استیفن از خطر مرگ جست. هر چند قدرت تکلم خود را از
دست داد اما با جایگزینی کامپیوتر مخصوص سخنگو ارتباط او با اطرافیانش حتی
بهتر از سابق شد زیرا قبلا بعلت ضعف عضلات صوتی با دشواری و نارسایی زیاد
صحبت می کرد. کامپیوتر سخنگو را یک استاد آمریکایی کامپیوتر در کالیفرنیت
برای او ساخت و تقدیمش کرد. برنامه ریزی این دستگاه شامل سه هزار کلمه است
و هر بار که استیفن بخواهد سخنی بگوید می بایست با انتخاب کلمات و فشردن
دکمه های کامپیوتر به کمک دو انگشتش که هنوز کار می کنند جمله مورد نظرش
را بسازد و صدای مصنوعی به جای او حرف می زند. البته اینگونه سخنگویی
ماشینی طولانی تر است اما خود استیفن که هرگز خوشبینی اش را از دست نمی
دهد عقیده دارد که به او وقت بیشتری می دهد برای اندیشیدن آنچه می خواهد
بگوید و سبب می شود که هرگز نسنجیده حرف نزند.

ویلچر یا صندلی
چرخدار استیفن که بوسیله آن رفت و آمد می کند نیز از پیشرفته ترین پدیده
های تکنولوژی است و با نیروی الکتریکی حرکت می کند. وی اتکای زیادی به
ویلچر خود دارد چون علاوه بر حرکت با آن وسیله ای برای ابراز احساساتش نیز
محسوب می شود. مثلا اگر در یک میهمانی به وجد آید با ویلچرش به سبک خاص
خود می رقصد و چنانچه صبر و حوصله اش را در مورد یک شخص مزاحم از دست بدهد
در یک مانور سریع از روی پاهای او رد می شود !!! بسیاری از شاگردانش ضربه
چرخهای ویلچر او را تجربه کرده اند و به گفته خودش یکی از تاسف هایش این
است که طعم این تجربه را به مارگارت تاچر نچشانده است !

یکی از
شگفتیهای این آدم مفلوج و نحیف که به ظاهر باید موجودی تلخ و غمزده و
منزوی باشد شوخ طبعی و شیطنت کودکانه اوست که بخصوص در برق نگاه هوشمندانه
و رندانه اش دیده می شود. در حالیکه اجزای چهره اش بی حرکت و فاقد هرگونه
واکنش احساسی و عاطفی هستند اما چشمانش می درخشند.


انگار به
هزار زبان با مخاطب سخن می گویند. او بهیچوجه خودش را منزوی نکرده است. به
کنسرت و پارک می رود. در رستوران غذا می خورد. در انجمن های دانشجویان
شرکت می کند. و سر به سر شاگردانش که همیشه او را سوال پیچ می کنند می
گذارد. شیوه شیطنت آمیزش اینست که پاسخگویی را گاهی عمدا کش می دهد و در
حالیکه پرسش کنندگان پس از چند دقیقه انتظار پاسخ مفصلی را برای سوال خود
پیش بینی می کنند با یک کلمه بله یا نه از کامپیوتر سخنگویش همه را به
خنده می اندازد.

این اعجوبه فاقد تحرک عاشق جنب و جوش و گشت و
سیاحت است و تا کنون دوبار به سفر دور دنیا رفته و حتی از چین و دیوار
باستانی آن دیدن کرده است. همچنین در صدها کنفرانس و سمینار علمی شرکت
کرده است و به ایراد سخنرانی پرداخته است. که البته این سخنرانی ها قبلا
در نوار ضبط و در روز کنفرانس پخش می شود.


پرفروشترین کتاب علمی

از
نکات جالب دیگر در زندگی استیفن هاوکینگ یکی هم اینست که او در سالهای
اولیه زناشویی اش با جین وایلد از او صاحب سه فرزند شد یک دختر و دو پسر.
لذت پدری و احساس مسئولیت در تامین زندگی فرزندان یکی از مهمترین انگیزه
هایی بود که او را در مقابله با مشکلاتش یاری داد زیرا با طبع لجوج و
بلندپروازش اصرار داشت که بهترین امکانات زندگی و تحصیل را برای بچه هایش
فراهم کند و این امر مخارج هنگفتی روی دستش می گذاشت. هزینه خودش هم کم
نبود چون می بایست به دو پرستار تمام وقت و یک دستیار حقوق بپردازد و
درامد استادی دانشگاه کفاف این مخارج را نمی داد. به همین جهت در اواسط
دهه 80 به فکر نوشتن کتاب افتاد و در سال 1988 کتاب معروف خود به نام (
تاریخ کوتاهی از زمان) را منتشر کرد.{بزودی این کتاب را در سایت خواهیم
آورد}

در این کتاب که به فارسی هم ترجمه شده است استیفن هاوکینگ
به زبان ساده و قابل فهم عامه پیچیده ترین مسائل فیزیک جدید و کیهان شناسی
و بخصوص ماهیت زمان و فضا را بررسی کرده و نظریات و محاسبات خودش را شرح
داده است. بی آنکه خواننده را با فرمولها و معادلات ریاضی بغرنج گیج کند.
اما به رغم سادگی بیان و جذابیت مباحث بسیاری از مردم از آن سر در نمی
آورند. زیرا ایده های مطرح شده در کتاب در سطح بالای علمی است. با وجود
این کتاب مزبور 8 میلیون نسخه به فروش رفته و 183 هفته در لیست 10 کتاب
پرفروش جهان قرار داشته است و طبعا چنین موفقیت بیمانندی مشکلات مادی
استیفن را برای همیشه حل می کند.

کتاب جدید استیفن به نتایج
پژوهشها و یافته های او درباره ی سیاهچاله ها اختصاص دارد. این اجرام
مرموز و فاقد نورانیت آسمانی که بر اساس تئوری پذیرفته شده ای در سالهای
اخیر از فروریزی و تراکم ستارگان سنگین وزن پس از اتمام سوخت هسته ای آن
ها پدید می آیند ستارگان دیگر را در اطراف خود می بلعند و با افزایش جرم و
در نتیجه دستیابی به نیروی جاذبه قویتر به تدریج ستارگان دورتر را به کام
می کشند. بدینگونه در سیاهچاله ها ماده به حدی از تراکم می رسد که هر
سانتی متر مکعب آن می تواند میلیونها و حتی میلیاردها تن وزن داشته باشد و
نیروی جاذبه آنچنان قوی است که نور و هیچگونه تشعشعی امکان خروج از سطح آن
ها را ندارد. به همبن جهت ما هرگز نمی توانیم حتی با قویترین تلسکوپها این
غولهای نامرئی را ردیابی کنیم.

اما استیفن هاوکینگ در کتاب تازه اش
برداشتهای متفاوتی از سیاهچاله ها ارائه داده است و با محاسبات خود به این
نتیجه می رسد که این اجرام بکلی فاقد نورانیت نیستند و بعلاوه موادی را که
از ستارگان دیگر جذب و بلع می کنند در مرحله نهایی تراکم به حالتی انفجار
گونه از یک کانال دیگر بیرون می ریزند. منتها آنچه دفع می شود به همان
صورتی نیست که بلعیده شده است. به عبارت دیگر سیاهچاله ها نوعی بوته زرگری
هستند که طلا آلات مستعمل را به شمش تبدیل می کنند. از کانال خروجی عناصر
تازه در یک جهان نوزاد تزریق می شود که می توان آن را در مقابل سیاهچاله (
سپید چشمه) نامید.

شاید سالها طول بکشد تا صحت و سقم نظزیه های
جدید استیفن هاوکینگ روشن شود زیرا آنقدر تازگی دارد که عجیب به نظر می
رسد. اما عجیب تر از آن مغز این مرد است که این نظزیه پردازی ها و
رهگشائیها از آن می تراود. او برای محاسبات طولانی و پیچیده ریاضی و نجومی
خود حتی از نوشتن ارقام روی کاغذ محروم است و باید همه این عملیات بغرنج
را در مغز خود انجام بدهد و نتایج را در حافظه اش نگهدارد بدینگونه فقط با
مغزش زنده است و به قول دکارت چون فکر می کند پس وجود دارد.

اما این موجود این آدم معلول و نحیف و عاجز از تحرک و تکلم یک سرمشق است . . . .

برای آن ها که با امید و استقامت و تلاش بیگانه اند . . .

برای آن ها که تواناییهای انسان و ارزش اندیشه سالم و سازنده را دست کم می گیرند . . .

برای بدبین ها و منفی باف ها که در افق دید خود جهان را به گونه سیاهچاله ای مخوف و ظلمانی می بینند . . . .

به سخن استیفن هاوکینگ : ( در آنسوی هر سیاهچاله سپید چشمه ای وجود دارد


متن فوق توسط: هیچ کس ابن هیچکس.. نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
پنج شنبه 87 مرداد 24 ساعت 8:0 عصریک سوال؟؟؟........

بینهایت ! هیچ سوال دیگری تا به حال به این اندازه روح انسان را متحول نساخته .
دیوید هیلبرت

خوب  این هم  حل مسئله قبلی که جوابش 16657  بود:
 
فرض مسئله :


 
N=p.q=97x173=16781

M=(p-1)(q-1)=96x172=16512

(غ.ق.ق)e = 2 => gcd(e, 16512) = 2
(غ.ق.ق)e = 3 => gcd(e, 16512) = 3
(غ.ق.ق)e = 4 => gcd(e, 16512) = 4
e = 5 => gcd(e, 16512) = 1=> e=5

؟=C = Pe % n=5347                  &            p

حل مسئله :

برای حل مسئله مجبوریم d را پیدا کنیم اما کاملا دقت
داشته باشید که تنها کسی می تواند d  را پیدا کند که از m و در نتیجه از q
و p مطلع باشد :

ed=1(mod (p-1)(q-1))   =>   ed=1(mod  M)   =>    

= > de % M = 1   =>     de = 1 + nM

=>  d = (1 +nM) / e

 

n = 1 => d = 16513 / 5 (غ.ق.ق)
n = 2 => d = 33025/ 5 =6605 (ق.ق)     => d= 6605

 

خوب حالا برای رمزگشایی بصورت زیر عمل می کنیم :

P = Cd % N=53476605 % 16781=?

 

6605=4096+2048+256+128+64+8+4+1

 

 

53472 % 16781=12366

 

53474 % 16781=123662 % 16781=9484

 

53478 % 16781=94842 % 16781=96

 

534716 % 16781=962 % 16781=9216

 

534732 % 16781=92162 % 16781=6015

 

534764 % 16781=60152 % 16781=389

 

5347128 % 16781=3892 % 16781=292

 

5347256 % 16781=2922 % 16781=1359

 

5347512 % 16781=13592 % 16781=971

 

53471024 % 16781=9712 % 16781=3105


53472048 % 16781=31052  % 16781=8731

 

53474096 % 16781=87312  % 16781=11059

 

 

=>  53476605 % 16781=53474096+2048+256+128+64+8+4+1 % 16781

 

=11059 x 8731 x 1359 x 292 x 389 x 96 x 9484 x 5347  % 16781

 

=16657


متن فوق توسط: هیچ کس ابن هیچکس.. نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
یکشنبه 87 مرداد 20 ساعت 2:0 عصرنخستین های ریاضیات......
شاید این سئوال برای بسیاری پیش آمده باشد که آشنایی با ریاضیات و قانونمندی های حاکم بر آن چه سودی دارد؟
ابوریحان بیرونی در کتاب مشهور خود «ماللهند» هشدار می دهد: «کار دانش
آزادی روان و رهانیدن انسان است. دانش باید مفهوم های کلی را در برگیرد،
بتواند درست را از نادرست جدا کند، وابسته به استقرا یا استنباط سطحی و
غیرعملی نباشد، تردیدها را برطرف کند و به یقین نزدیک تر شده باشد.» در
واقع با ارزش ترین سود آشنایی با ریاضیات «آزاد کردن روان انسان» از
اندیشه های غیرانسانی است.
تاریخ ریاضیات اگر به صورت علمی و بدون حب و بغض های ناشی از برتری طلبی
تنظیم شده باشد، نشان می دهد که خارج از حکومت ها، مردم ساده ولی اندیشمند
در سراسر کره زمین در ساختمان بنای شوق انگیز و پرشکوه ریاضیات امروزی دست
داشته اند، این معماران تمدن درخشان امروزی در همه جای جهان می زیسته اند:
مصر، ایران، میان دورود (بین النهرین)، هند، ژاپن و حتی اینکاها و آزتک
های سرزمین آمریکا.
تاریخ ریاضیات نشان می دهد، آنچه در مصر و بابل و ایران فراهم آمد، به دست
یونانیان رسید و از آنجا به اسکندریه و روم و سپس دوباره به ایران و
کشورهای خاورمیانه و نزدیک منتقل شد و این جریان حرکت تاریخی دانش همچنان
ادامه دارد.
تاریخ ریاضیات اعتماد به خود ایجاد می کند. وقتی بدانیم ریاضیات ایرانی یک
دوره کامل از دوره های تکامل ریاضیات را در بر می گیرد، وقتی بدانیم
نخستین کتاب جبر و نخستین کتاب مثلثات به وسیله ریاضیدانان ایرانی نوشته
شده است، وقتی بدانیم جمشید کاشانی برای نخستین بار عددهای دهدهی کوچکتر
از واحد را کم و بیش به صورت امروزی طرح کرد (ولی در کتاب های تاریخ
ریاضیات به نام سیمون سته ون که نزدیک ???سال بعد از کاشانی می زیسته، ثبت
شده است) وقتی بدانیم همین جمشید کاشانی برای پیدا کردن سینوس یک درجه
معادله درجه سوم را با روش های محاسبه ای با زیبایی و ظرافت حل کرده است،
وقتی بدانیم «چخار ضلعی ساکاری» (ساکاری ریاضیدان ایتالیایی، نویسنده کتاب
«اقلیدوس به دور از همه نارسایی ها» در سال ????م) در واقع همان «چهارضلعی
های خیام» هستند که بیش از هفت سده پیش از ساکاری در کتاب خود «شرح ما
اشکل» مطرح کرده است، وقتی بدانیم کرجی ریاضیدان ایرانی سده دهم میلادی
برای نخستین بار جدولی برای ضریب های بسط دو جمله ای آورده است، ولی امروز
آن را به نام «مثلث پاسکال» می شناسند، ... آن وقت حالت انفعالی خود را از
دست می دهیم، به خودمان اعتماد می کنیم که ما هم اگر بخواهیم، می توانیم
دوباره خود را به کاروان دانش امروز برسانیم. تاریخ ریاضیات به ما می
آموزد چرا گالیله ریاضیات را «زبان طبیعت» و گوس آن را «سلطان دانش ها» می
دانست.
ریاضیات که تاریخی برابر تاریخ انسان دارد، از دو نیروی درونی و بیرونی
آدمی سرچشمه گرفته است. نیروی بیرونی مربوط به طبیعت، جامعه و نیازهای
زندگی است و نیروی درونی به تلاش ذهنی انسان در پیدا کردن رابطه منطقی بین
مفهوم ها و یافته های به ظاهر جدا از هم، انتزاعات و استنتاج های قیاسی
تازه در درون خود ریاضیات مربوط می شود. نخستین مفهوم ها و ایده آل های
ریاضی به طور مستقیم از طبیعت و محیط زندگی پدید آمده است. کشیدگی درخت و
راست بودن قامت انسان و دست ها و پاهای او در نقاشی های انسان های نخستین
به صورت خط راست و رنگین کمان و طرح صورت و سر آدمی به صورت منحنی در
آمدند و انگشتان دست و سپس سنگریزه ها برای شمردن به کار گرفته شد.
در زندگی محدود قبیله ای و اشتراکی گروه های کوچک انسانی، نیاز به زنده
ماندن، به انسان آموخت چگونه شکار کند، چگونه تیر و کمان بسازد، با چه
زاویه ای هدف گیری کند، چگونه تقسیم کار داشته باشد و چگونه کار هر فرد در
خدمت جمع و دستاورد جمع در اختیار فرد باشد. و همه اینها به نوعی منطق
ذهنی اولیه و نوعی محاسبه نیاز داشت. به این ترتیب نخستین مفهوم های ریاضی
به صورتی مبهم و آمیخته با دیگر مفهوم ها شکل گرفت. ریاضیات این دوره به
طور کامل جهت گیری کاربردی داشت و به همین دلیل عنصر بیرونی انگیزه اصلی
پیشرفت آن بود. ولی از اینجا نباید به این نتیجه رسید که انگیزه درونی در
این دوره از تکامل ریاضیات به کلی خاموش بوده است. با بغرنج تر شدن
نیازهای محاسبه ای و شکل گرفتن گروه اجتماعی خاصی که در این زمینه تخصص
داشتند به تدریج آموزش پدید آمد.
لازم بود دوره های آموزشی خاصی که اغلب چندان هم ساده نبود، ترتیب داده
شود تا افراد با گذراندن آنها به گروه متخصصان آینده بپیوندند. نتیجه
مستقیم وجود کلاس های آموزشی دور شدن ریاضیات از واقعیت عینی و نیازهای
عملی است. آنها در این کلاس ها به مسئله هایی می پرداختند که زاییده
مستقیم عمل و زندگی نبود. مثلاً اگر در عمل لازم بود با در دست داشتن
بعدهای یک هرم، حجم آن را پیدا کنند و یا با در اختیار داشتن بعدهای یک
زمین در جست و جوی مقدار مساحت آن باشند. به تدریج برخی مفهوم های اصلی
حساب و هندسه مثل مفهوم عدد کسری، خط راست، چهار ضلعی، زاویه، دایره و ...
کم و بیش به صورت ایده آلی مطرح می شد، برخی قانون های کلی و الگوریتم های
اولیه شکل می گرفت.
در این دوره عنصر بیرونی عنصر مسلط و تعیین کننده بود، ولی در کنار آن،
عنصر درونی هم آرام آرام رشد می کرد. همین وضع بود که تضادهایی بین دانش
ریاضی با واقعیت عینی پدید آورد. نظریه و عمل نمی توانند برای مدت درازی
از هم فاصله بگیرند، پوسته مستحکم و نیرومند نیازهای عملی، عنصر رو به رشد
ریاضیات نظری را در هم می فشرد و محدود می کرد و این وضع نمی توانست برای
همیشه پایدار بماند. همان طور که گفته شد سیر تاریخی ریاضیات قدمتی به
اندازه تاریخ بشر دارد. از این رو مرور کردن این تاریخ و اتفاقات رخ داده
در مراحل مختلف، مستلزم زمان و حوصله کافی است که امیدواریم در این راه با
ما همراه باشید...

متن فوق توسط: هیچ کس ابن هیچکس.. نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
جمعه 87 مرداد 18 ساعت 11:40 صبحفاصله تامرکز.....
فاصله از مرکز مدارها در شکل توسعه یافته ستاره داوود




مدار اول






در دایره مثلثاتی فوق کمان AC
برابر است با 2*(12/360) یا 6/360 یعنی 60 درجه ، با توجه به اینکه در
مثلث قائم‌الزاویه OAB زاویه BOA برابر 60 درجه است ، ضلع OB برابر خواهد
بود با OAcos60° یا r/2 یعنی 0.5=2/1 .







مدار دوم








در مثلث قائم‌الزاویه OAB زاویه
AOB=15° میباشد برای اینکه پاره خط AO نیمساز زاویه COD بوده و کمان CD
برابر 30 درجه میباشد و همچنین OB=r/2 میباشد . با توجه به اینکه
OB=OAcos15° پس











مدار سوم







با توجه به اینکه کمان CD برابر 60 درجه میباشد ، زاویه CBD برابر با نصف
CD یعنی 30 درجه خواهد بود . در این صورت زاویه OEB برابر 120 درجه و
زاویه BEA برابر 60 درجه و زاویه EBA نیز برابر 60 درجه میباشد . در این
وضعیت مثلث EBA متساوی‌الاضلاع بوده و AB=EB میباشد و با در نظر گرفتن
اینکه مثلث OEB متساوی‌الساقین است EB=EO بوده و EO=AB خواهد شد و چون AB
برابر r*tan30° میباشد در نتیجه OE یا شعاع مدار سوم نیز برابر r*tan30°
یا r?3)/3) و 3/3? خواهد شد .






مدار چهارم







در مثلث قائم‌الزاویه OAB دو ضلع OB و BA مساوی یکدیگر بوده و اندازه هر دو برابر r/2 میباشد .










مدار پنجم







در مثلث قائم‌الزاویه OAB اندازه ضلع OB برابر است با OAcos30° یعنی r?3/2 یا 2/3? .







مدار ششم







در مثلث قائم‌الزاویه ABC زاویه BAC روبروی کمان DE برابر 30 درجه میباشد .










مدار هفتم







در مثلث قائم‌الزاویه OAB ضلع OB برابر است با r?3/2











مدار هشتم







در کلیه محاسبات فوق مقدار r را یک واحد در نظر گرفته‌ایم .


لازم به توضیح است ، همانطور که از برآورد اندازه‌های فوق بر می‌آید ،
اعداد 1 ، 2 ، 3 ، 4 ، 6 ، 8 ، 9 ، 12 ،18 ، 36 ، 48 کاربرد داشته‌اند و
این اعداد مربوط به سیستم شمارش اعداد بر مبنای دوازده‌تایی یا حساب
دوجینی می‌باشد برای اینکه :








و همچنین زاویه‌های 30 ، 60 ، 90 و 15 درجه کاربرد داشته‌اند و همانطور که
میدانیم اندازه گیری ابعاد در هندسه و مثلثات با استفاده از این زاویه‌ها
بسیار سهل و آسان و کار آمد بوده و مربوط به تقسیمات دوجینی دایره میشود و
نسبتهای مثلثاتی این زاویه‌ها به راحتی از رابطه فیثاغورس محاسبه میشوند .
در واقع اشکال و اعداد و ارقام فوق اشاره به نوعی هندسه دارد که میتوان
نام آن را هندسه دوجینی نامید که تا به امروز موفقیتهای بسیاری را در
زمینه ریاضیات و سایر علوم به همراه داشته است ، البته این در حالی است که
از این زوایا در مبنای ده‌تایی استفاده شده است .




جدول فاصله از مرکز مدارها در شکل توسعه یافته ستاره داوود :







متن فوق توسط: هیچ کس ابن هیچکس.. نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
   1   2      >

درباره خودم
!.!.!.!.!.!.!.!.!.!.!
هیچ کس ابن هیچکس..
با سلام خیلی ممنون که اومدید متشکریم ما.....
لوگوی من
!.!.!.!.!.!.!.!.!.!.!
لوگوی دوستان من








آهنگ وبلاگ من
اشتراک در خبرنامه
 
جستجو در کل مطالب
 :جستجو

جستجو در کل مطالب این وبلاگ، حتی مطالب بایگانی شده!


Dom.ir - Free Domain Registration System !
Dom.ir - Free Domain Registration System !